یادگیری و یادگیرنده بودن، یکی از جذابترین مفاهیم فردی و سازمانی است. چه مباحث توسعه فردی که به یادگیری به عنوان یک ارزش تاکید میشود و چه حوزه سازمانی که افرادی مانند پیتر سنگه، سازمانهای یادگیرنده را موفقترین سازمانها و مدینه فاضله کسب و کارها میبیند. با توجه به طبیعت تغییر در فضای کسب و کار و افزایش سرعت آن در چند دهه گذشته، اهمیت یادگیرنده بودن برای استراتژیستها روز به روز بیشتر میشود.
وقتی از یادگیری حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
وقتی از یادگیری حرف میزنیم، از فرآیندی حرف میزنیم که به طور کلی یک سیستم (زیستی، کسب و کار، الگوریتم و کد و…) براساس تغییرات محیط، رفتار خود را تغییر داده و با شرایط جدید سازگار میکند. یعنی یادگیری منجر به تغییر رفتار متناسب با تغییرات محیط اطراف میشود.

نقش استراتژیست و واحدی که به تفکر استراتژیک میپردازد
هدف کانونی حضور و ظهور استراتژیست کسب و کار و مباحث تفکر استراتژیک در سطح فردی و سازمانی، تبدیل شدن یا حرکت به سمت یک سیستم (کسب و کار) یادگیرنده و هوشمند است.
سیستم هوشمند هم سیستمی است که با سرعت بیشتری میتواند خود را با محیط اطرافش سازگار کند و با چابکی و تمرکز خلاق به سمت هدف والا گام بردارد.
استراتژیستها با پایش پیوسته فرصتها و تهدیدهای محیط بیرون، نقاط قوت و ضعف محیط داخل و در نظر گرفتن مزیتها، شایستگیها و منابع در دسترس، در مسیر اهداف و چشم انداز استراتژیک گام برمیدارند. تفکر استراتژیک به استراتژیستها کمک میکند همواره در حال یادگیری از شرایط محیط بیرون، تصمیمات اتخاذ شده و نتایج آنها در درون و بهبود مستمر شرایط سازمان گام بردارد.
یادگیری صرفا با مطالعه کتاب، شرکت در دورههای آموزشی، یا مشورت با مشاوران خبره ایجاد نمیشود. بلکه تحلیل رفتار رقیبان، تحلیل تصمیمات و نتایج مثبت و منفی آنها، تحلیل آماری فروش، تحلیل دیتاهای حاصل از ارتباط با پیمانکاران و تامین کنندگان، بررسی متریکسها سایت و شبکههای اجتماعی، آمار فروش شبکه توزیع در شبکه توزیع، تحلیل عوامل پیروزی و شکست در تصمیمات و اقدامات، بررسی ۳۶۰ درجه شاخصهای موفقیت واحدهای مختلف سازمان، تحلیل روندهای صنعت و آینده پژوهی عوامل پیش برنده تغییر و هر چیزی دیگری که بتواند در راستای تبدیل شدن به یک سازمان هوشمند به متفکر استراتژیک کمک کند، گونهای از یادگیری است.
هر چیزی که باعث ایجاد تغییر رفتار شود و به بهبود نتایج و سازگاری با شرایط جدید کمک کند، گونهای از یادگیری است.
چه بسا یادگیری از عملکرد-به عقیده تیموتی گالوی در کتاب بازی درونی-و لذت بردن از مسیر انجام کارها، مهمترین مواردی است که باید در هر کاری بر روی آنها تمرکز کنیم و شاید فاخرترین نوع یادگیری هم باشد. چون به طور مستقیم بر روی شاخصهای کلیدی موفقیت سازمان اثرگذار است.
تفکر استراتژیک یادگیرنده، بستر زایش استراتژی سازمانی
#جین لیدکا و هنری مینتزبرگ هم در آثار خودشان تفکر استراتژیک را از برنامه ریزی استراتژیک، مجزا میبینند. به ویژه تلقی جین لیدکا از متفکر استراتژیک، یک فرد آگاه از تمام ویژگیهای سازمان و حلال مشکلات نیست. بلکه یادگیرنده بودن را مهمترین ویژگی تفکر استراتژیک میداند.
شاید بتواند گفت در ادبیات استراتژی که همواره تمرکز بر روی برنامه ریزی استراتژیک بود، اکنون و امروزه این توجه و تمرکز به سمت تفکر استراتژیک منتقل شده است. اغلب متفکر امروز حوزه استراتژی هم، برنامه ریزی استراتژیک و تبدیل شدن به یک سازمان استراتژیک را زاییده تفکر استراتژیک میدانند.
برنامه ریزی استراتژیک به تطابق شرایط بیرونی و درونی میپردازد و با استفاده از منابع و مزیتهای کنونی برای گروههای مختلف محصولات و بازارهای گوناگون، به ارائه راهبرد و مسیر فعالیت اقدام میکند
اما تفکر استراتژیک سازمان را به صورت سیال و پویا میبیند. تمرکز آن صرفا بر محصولات و بازارها نیست، بلکه یک دید کل نگرانه و سیستمی به تمام بخشهای کسب و کار دارد. تمرکز آن نیز بر روی شناخت مزیتهای کنونی و ساخت پورتفویی از مزیتهای منحصر به فرد جهت اثرگذاری بر شاخصهای کلیدی موفقیت سازمان است.
مهمترین اثر این تغییر تمرکز از برنامه ریزی استراتژیک به سمت تفکر استراتژیک، تغییر تمرکز از بینش بازار/محصول محور به سمت بینش مزیت محور است.
در مسیر تبدیل شدن به سازمانهای یادگیرنده
در مطالب قبلی از سری تفکر استراتژیک هم مدل پنج بخشی جین لیدکا را در نوشتارهای جداگانه مورد بحث قرار دادیم. از نگرش سیستمی و داشتن دید کل نگرانه گفتیم. اهمیت عزم استراتژیک را بررسی کردیم. فرصت طلبی هوشمندانه را به عنوان یکی از خرده مهارتهای تفکر استراتژیک در نظر گرفتیم. تفکر بهنگام را به عنوان یکی از عوامل موثر بر چابکی اجرای استراتژی برشمردیم و در نهایت فرضیه سازی و آزمون فرضیه را به عنوان آخرین ضلع این مدل تفکر استراتژیک بیان کردیم و گفتیم که مدیران به این جنبه از تفکر استراتژیک کمتر از سایر اضلاع و بُعدهای آن توجه دارند.

اما یادگیری و به کارگیری تمام ابعاد تفکر استراتژیک صرفا به استراتژیست محدود نیست. بلکه بهتر است تمام بخشهای سازمان به ویژه مدیران ارشد، میانی و سرپرستان، استراتژیک بیندیشند. تا هم بتوانند تفکر استراتژیک را در تمام اقدامات و تصمیمات خود جاری کنند و هم راحتتر استراتژی را به طبقات پایین سازمان تسری دهند.
خروجی یک استراتژیست یادگیرنده، یک سازمان یادگیرنده نیست. بلکه استراتژیست وظیفه دارد، الفبای تفکر استراتژیک را به مدیران در سطوح مختلف سازمان آموزش دهد. بدین ترتیب خروجی جاری سازی تفکر استراتژیک در جای جایِ سازمان، تبدیل شدن تدریجی به یک سازمان یادگیرنده است. و خروجی یک سازمان یادگیرنده، پادشکنندگی در مشکلات و سختیها و موفقیت روز افزون سازمان است. سازمانی که صرفا به بقا فکر نمیکند بلکه به شکوفایی، رشد و تولید مثل (گسترش شرکتهای زیر مجموعه) فکر میکند.
پیشنهاد مطالعه و تفکر:
سری #تفکر استراتژیک در کایزون
[…] است ما در ابتدای ورود به سرزمین جدید یادگیری مهارت یا تخصص، یا در حین طی کردن مسیر یادگیری و یا با طی کردن […]
[…] مدل ذهنی یادگیرنده-مهمترین ویژگی مشترک استراتژیسته… […]