رسیدن از آنچه هستیم به آنچه باید باشیم، یکی از دغدغههای همه روزه ماست. تحقیقات زیادی بر روی استعدادیابی و پرورش استعدادها چه در زمینه استعدادهای کودکان و نوجوانان و چه در زمینه مباحث منابع انسانی انجام شده است. شاید کارل راجرز و آبراهام مازلو شناخته شدهتر باشند. دو نفری که بعضا در زمینه استعدادیابی و خودشکوفایی، هم نظر نیستند.
آبراهام مازلو با آن هرم نیازهای معروفش، رفع نیازهای بیولوژیک را شرط لازم رسیدن به مرحله خودشکوفایی میداند. اما راجرز با او هم نظر نیست. چون مثالهای نقض بسیار زیادی در زمانها و جاهای مختلف میتوان برای نظریه مازلو ارائه داد. انسانهای بسیاری در سختترین شرایط تلاش خود را ادامه دادند و حتی روحشان هم از سلسله مراتب نیازها خبر نداشت. اما در آخر موفق شدند و به مراحل بالایی از خودشکوفایی دست یافتند.
در این نوشتار به جمع بندی سادهای از مباحث استعدادیابی و خودشکوفایی پرداختم. باید روی این مدل بیشتر حرف بزنیم و دقیقتر بررسی و موشکافی کنیم. اما برای ایجاد یک نظم و یکپارچگی فکری و کل نگری قبل از شروع سفر خودشکوفایی، مطالعه این ۵ مرحله خالی از لطف نیست. بازهم میگویم ممکن است فردی به خودشکوفایی برسد و این مراحل را به ترتیب طی نکند.
۵ مرحله در مسیر خودشکوفایی به شرح زیر است:
۱-خودشناسی
که شامل خودبیداری، خود هشیاری و خودیابی است.
در این مرحله ماهیت وجودی خودمان به عنوان یک انسان درک میکنیم. میفهمیم که قدرت درک و تفکر و اختیاری داریم که قادر است هرکاری را به انجام برساند. تا اینجا را تمام افرادی که پا به این کره خاکی گذاشتهاند، به طور غریزی طی میکنند. اما تمام فرآیند خودشناسی شناخت ویژگیهای فیزیولوژیک نیست. این ویژگیهای و شناخت قوانین حاکم بر آن را از دیرباز به علم و حرفه پزشکی تفویض و واگذار کردیم.
بلکه خودشناسی به شناخت خلق و خو، عادتها، احساسات، علایق، انگیزهها و استعدادهای بالقوه موجود در روح و روان ما اختصاص دارد. انگار روح و روان ما یک تابع با ضابطه مبهم است که ما با دادن ورودی و گرفتن خروجی از آن، بفهمیم که این ضابطه چیست. با شناختن قوانین حاکم بر آن میتوانیم قدرت بالقوه آن را بشناسیم و آن را به فعل برسانیم.
پس قدم اول برای فرآیند تبدیل استعداد به مهارت و در آخر خودشکوفایی و خوشبختی، شناخت خودمان و استعدادهایمان است.
۲-خوداحساسی (عزت نفس)
ترکیبی از احساس ارزشمندی و احساس توانمندی
عزت نفس، احساس ما نسبت به خودمان را شامل میشود. اینکه آیا خودمان را موجود ارزشمندی میدانیم یا نه؟ اینکه وقتی به خودمان فکر میکنیم، لذت میبریم یا نه؟ اینکه با خودمان راحت هستیم یا نه؟ آیا خودمان را شایسته احترام میدانیم یا نه؟ آیا از آنچه هستیم راضی هستیم یا نه؟
شاید بتوانیم عزت نفس را ترکیبی از احساس ارزشمندی و احساس توانمندی بدانیم. وقتی جوهره وجودمان به عنوان یک انسان (و نه تیپ و ظاهر و لباسمان) را ارزشمند بدانیم و وقتی به تواناییهایمان اعتقاد راسخ داشته باشیم، آنوقت میتوانیم بگوییم که عزت نفس داریم.
کسانی که عزت نفس بالاتری دارند، در مدیریت چالشهای زندگی توانمندترند و معمولا شرط لازم موفقیت و شادکامی، داشتن یک عزت نفس عالی است. اما شزط کافی نیست. حتی کسی که عزت نفس بیشتری داشته باشد، آرامش بیشتری را در زندگی خود تجربه خواهد کرد.
۳-خودباوری (اعتماد به نفس)
به مهارتهایمان ایمان داشته باشیم.
شاید بتوانیم اعتماد به نفس و عزت نفس را دایرههایی در نظر بگیریم که کمی باهم همپوشانی دارند. اما موضوع این است که اعتماد به نفس صرفا اعتماد به تواناییها و مهارتهایمان است. اما شامل ارزشمند شمردن وجودمان به عنوان یک انسان و احساس شایستگی برای دریافت احترام را شامل نمیشود.
وقتی اعتماد به نفس نباشد، حتی وقتی به یک مهارت ویژه مسلط هستیم، هنوز باور نداریم که در آن مهارت از سایر افراد متمایز هستیم. شاید هم فکر میکنیم که داشتن چنین مهارتی برای ارزشمندی و مورد احترام بودن ما کمکی نمیکند! جالب است در برخی موارد اعتماد به نفس افرادی که مهارتی را به صورت سطحی یاد گرفتهاند، اعتماد به نفس بسیار بیشتری نسبت به افراد حرفهای در آن حوزه از خود ابراز میکنند. چنین اعتماد به نفسی در فرهنگ عامه مردم به “اعتماد به سقف” تابیر میشود.

پریدن از ارتفاع ۲ متری برای کسی که استعداد پریدن از ۱۰۰ متری را دارد، کاری جز خیانت به استعدادش نیست.
۴-خودشایسته سازی
تبدیل استعدادها به مهارت و دانش
در مرحله اول خودمان، استعدادهایمان و زوایای مختلف شخصیتمان را شناختیم. در مراحل بعدی هم یاد میگیریم خودمان را به عنوان یک انسان دوست داشته باشیم و به توانایی و قدرت خودمان ایمان داشته باشیم. حالا این گوی و این میدان. باید استعدادهای بالقوه به به فعل تبدیل کنیم تا بتوانیم به پتانسیل نهایی خودمان نزدیک شویم.
هر استعدادی در یادگیری سریعتر و عمیقتر زیرمجموعهای از مهارتها موثر است. به همین دلیل وقتی خودتان و استعدادتان را شناختید، تقریبا مهارتی که دوست دارید بیاموزید و شغلی که دوست دارید به آن بپردازید، کاملا مشخص خواهد شد. به این ترتیب شما با شناسایی استعداد خود، فهمیدید که به چه مهارتهایی علاقمندید.
۵-خودشکوفایی
استفاده از مهارتها و استعدادها در راستای رسیدن به رسالت و هدف نهایی زندگی
هر فردی که خواهان خودشکوفایی است معمولا (هرچند نامحسوس) این ۵ مرحله را طی میکند. سپس برای زندگی خود ماموریت و رسالت، هدف و چشم انداز مکتوب مشخص کند. چنین فردی با پایش مداوم فعالیتهای خود، قدم به قدم به اهداف نهایی خود نزدیک میشود. با لذت به سمت هدف و در راستای رسالت خود قدم برمیدارد. به این ترتیب هر لحظه خوشبختی را مزمزه میکند.
در این مرحله ما با استفاده از مجموعهای از مهارتها به سمت هدف و رسالت زندگی (که خودمان تعیین کردیم) و در مسیر ماموریتمان حرکت میکنیم. شاید این سفر هیچوقت به اتمام نرسد. ولی همان در مسیر بودن و هدف را زندگی کردن، تعریف نهایی خوشبختی میتواند باشد.
دروازه رشد، پیشرفت و خودشکوفایی از درون باز میشود.