یادگیری زمانی نیست که:
کتابی را به اتمام رساندهایم. در یک دوره آموزشی گرانقیمت شرکت کردهایم. زمانی نیست که مدرک دانشگاهی کسب کردهایم. زمانی نیست که تاییدیه و توصیه نامه یک استاد مطرح را دریافت کردهایم. زمانی نیست که در رزومه خود بنویسیم “مسلط به …”
باورم این است:
یادگیری در زمانی اتفاق میافتد که دانستههای قبلی خودمان را کنار بگذاریم. تفکر مستقل را به کار بندازیم و قوانین خودمان را برپا کنیم. وگرنه هر آنچه از منابع فرامیگیریم، ابزاری است برای تفکر و تحلیل دقیقتر.
و پس از گذشت ۲ سال از انتشار این مطلب، برگشتم تا آن را به روز کنم.
شاید مهمترین اصل برای تقویت مهارت یادگیری، گشودگی فکری است. یعنی باز بودن و پذیرا بودن آموختهها، تجربهها و دانستههای جدید؛ عدم مقاومت و پافشاری بر اصول و اسلوبهای قدیمی و کنار گذاشتن آنها در صورتی که در تقابل با مسائل جدید، در صحت و کارآمدی آنها شک کنیم.
با داشتن چنین مدل ذهنی، نباید به هیچ دانسته و آموختهای اصالت دهیم. بلکه صرفا باید به خود یادگیری اصالت دهیم. چون فقط همه چیز در حال تغییر و تحول است و به نظر میرسد فقط خود تغییر است که همواره هست.
بد ماجرا هم آنجاست که همه ما از بدو تولد ژن یادگیری را بسیار قدرتمندتر از اکنون در وجودمان داریم. این محیط و شیوه تربیت ماست که آن حس کنجکاوی و یادگیری را در ما تحلیل میدهد.
این ما هستیم که از یک موجود یادگیرنده به یک موجود مطیع و بی روح تبدیل میشویم. و این ما هستیم که با وجود جمود و ثابت ماندن دانستههایمان، کمتر به آنها شک میکنیم و بیشتر بر صحت و استواری آنها پای میفشاریم.
فرد یادگیرنده و کنجکاو، بیشتر از سایرین بر دانستههای خود شک میکند.
این جسارت را داشته باشیم که در هنگام تضارب آرا و آموختههای قبلی با موضوعات و مسائل جدید، در صورت سستی و عدم کارآمدی، آموختههای قبلی را کنار بگذاریم!