خطر انحراف از مسیر هدف

پ.ن

این مطلب گزارش یک خطر است. خطر به ذات خود خطر نیست. این منافع، دارایی یا هستی ماست که ممکن است به دلیل اثر عامل بیرونی در خطر از دست رفتن قرار گیرد. در آن صورت، عامل بیرونی مذکور، به خطر تعبیر می‌شود. پس ممکن است عده مشخصی این خطر را درک کنند. و عده‌ای دیگر نتوانند یا نخواهند موردی را به عنوان خطر تعبیر کنند و و برای آن عکس العمل در خوری داشته باشند.

مشخصا در این مطلب، آن عده قلیل کسانی هستند که هدف و ماموریت خاصی برای زندگی خود تعیین کرده‌اند. یا حداقل قصد ندارند بی‌هدف زندگی کنند و همچنان در جستجوی گمشده خود یا همان شناخت خود درونشان هستند. وگرنه سایرین را خطر این چنینی تهدید نمی‌کند. اساسا آنها چنین عامل بیرونی را خطر تلقی نمی‌کنند.

یکم

در این چند سال اخیر (از سال ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۹) با افراد زیادی حرف زدم هیچ هدفی، چه کوتاه مدت و چه بلند مدت برای خود متصور نبودند.آنها آینده را به سیاهی شب می‌دیدند. هیچ امیدی برای بهبود اوضاع نداشتند. آنها خود را همانند یک پاره تخته در یک دریای مواج می‌دیدند. تخته‌هایی که بقایای یک کشتی عظیم درهم شکسته در برابر ناملایمات روزگار بود. آنها در این دریا سرگردان بودند.

شاید نتوانم آنها را آدمهای سمی بنامم؛ همانهایی که کتابهای انگیزشی به آدم‌های سمی تابیر می‌کنند و تاکید می‌کنند به آنها نزدیک نشویم. هرگونه سعی برای کمک به آنها هم شاید برای خودمان خطرناک باشد. یک قایق موتوری کوچک شاید بیشینه بتواند ۵ یا ۶ نفر را نجات دهد. اما بقیه را چکار کنیم؟

دوم

در اطراف من افراد کمی هستند که اهداف مکتوب دارند. انسانهای بسیار کمی هستند که می‌دانند چکار می‌کنند. افراد انگشت شماری (۱ نفر از هر ۲۰۰۰ نفر) می‌دانند رسالت اصلی آنها در زندگی چیست. ما حتی اگر بخواهیم از نقطه صفر یا زیر سفر دور دراز رسیدن به هدف والا را شروع کنیم، باز هم هدفمند رفتار کنیم. حتی اگر برهه‌ای را مجبور باشیم کارهای سختی انجام دهیم. در آن صورت به تدریج مسیر زندگی‌مان تغییر می‌کند و پس از مدتی می‌توانیم سکان زندگی‌مان را به سمت گراهای مثبت و درست هدایت کنیم.

زمان لازم برای تحقق اهداف مختلف بسته به بزرگی و کوچکی آنها، متفاوت است. اما هیچ هدف والایی بدون طی مسیر طولانی به سرانجام نمی‌رسد. اینجاست که می‌توان حفظ مسیر درست در راستای هدف را به یک سفر هوایی طولانی تشبیه کرد. در یک سفر هوایی خلبان اگر بخواهد از تهران به توکیو برود، در صورت داشتن انحراف مسیر به اندازه ۰٫۰۰۱ رادیان، شاید مسافران از استرالیا سر در بیاورند. به همین دلیل در مسیر هدف باید به تک تک انتخاب‌هایمان دقت کنیم.

یادمان باشد که ما کسی یا چیزی نیستیم جز انتخاب‌ها و تصمیم‌هایمان.

سوم

هر انتخاب، یک دو راهی پیش پای ما می‌گذارد. دو نفر که هرکدام در یکی از دو راهی‌ها گزینه متفاوتی را انتخاب کنند، حتی اگر در سایر انتخاب‌هایشان به صورت یکسان و مساوی عمل کنند، باز هم سر از جاهای متفاوتی در می‌آورند. اما جای تلخ ماجرا اینجاست که تنها ابزاری که برای تشخیص انتخاب مناسب داریم، فقط منطق ماست.

منطق و قدرت تفکری که خود دچار خطاهای شناختی بسیار زیادی است. تنها سنجه ما این است که هدف نهایی را با گزینه‌های دو راهی بسنجیم. در این حالت می‌توانیم گزینه مرتبط تر از انتخاب کنیم. غیر از آن راهی را سراغ ندارم. اگر شما سراغ دارید به من هم بگویید.

آخر

در این چند سالی که به صورت جدی‌تر پیگیر اهدافم هستم، یکی از مهم‌ترین ابزارها در راستای رسیدن به هدف را گزینش اهداف دریافتم. اینکه وقتی یک هدفی را انتخاب می‌کنم، چه کارهایی را نباید بکنم. به چه زمینه‌هایی نباید کار داشته باشم. در آخر وقتی چیزهایی که نباید انجام دهم حذف شد، فقط مواردی می‌مانند که باید روی آنها تمرکز کنم. از تمرکز حرف می‌زنم. یکی از بزرگترین سلاح‌های رسیدن به هدف. تمرکز آن هم در عصر حواسپرتی!

در عصر حواسپرتی، عواملی مانند شبکه‌های اجتماعی تاثیر منفی بزرگی بر روی تشدید عدم تمرکز بگذارند.

باشد که بیشتر مراقب عوامل حواسپرتی باشیم و بتوانیم تمرکز کانونی روی اهداف خود داشته باشیم.

۲۲ آذر ۱۳۹۹
به روز رسانی: ۱۳ تیر ۱۴۰۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *