وقتی از عامل اتمی حرف میزنیم، از عاملی حرف میزنیم که ممکن است اندازه کوچک یا اهمیت کمی داشته باشد. یا عاملی باشد که مهم هست اما تا کنون توجه کمتری به آن شده است.
انسانها عمل خرید و فروش را ابتدا به صورت کالا به کالا آغاز کردند. سپس پول را اختراع کردند. در ادامه آناتومی رابطه عرضه کننده کالا و خدمات با دریافت کننده آن شکل گرفت. در ابتدا عرضه کنندگان، پادشاهان این رابطه بوده و قوانین را خودشان تدوین و تحمیل میکردند. اما امروزه عرضه بر تقاضا پیشی گرفته است. به همین دلیل مشتری و سلیقه او، بر تمام فرآیندهای تولید تا عرضه تاثیر گذار است.
امروز عصر حکمرانی مشتری است.
در بین مشتریان، افرادی هستند که همواره از ما خرید میکنند. این مشتریان اعتماد بالایی به برند و محصولات ما دارند. چنین مشتریانی را میتوانیم مشتریان وفادار بنامیم. اما چه چیزی مشتریان وفادار را از سایر مخاطبان و حتی سایر مشتریان جدا میکند؟
داشتن ارزشها و اصولی که ما براساس آنان زندگی میکنیم، ویژگی مشترک گونه انسانی ماست. شاید محتوای ارزشها در بین ما تفاوت زیادی داشته باشد. اما فراموش نکنیم که هرکسی حداقل به چیزی اعتقاد دارد و براساس آن تمام هستی خود را پایه گذاری کرده است. هرچند که ممکن است به تدریج ارزشها و اصول در طول زمان تغییر کند. اما ظرف آن خالی نمیماند.
حالا چون چرخ دنده کسب و کارها را انسانها تشکیل میدهند، پس در تار و پود هر کسب و کاری هم ارزشهایی وجود دارد. حالا مشتری وفادار چه ارتباطی به این موضوع دارد؟
دلیل اتمی جذب یک مخاطب و تبدیل آن به یک مشتری وفادار چیزی نیست جز اشتراک یا نزدیکی ارزشها و اصول. این چیزی است که ناخودآگاه مخاطب را با احساس نزدیکی، آرامش، آشنا بودن و اعتماد به کسب و کار، پر میکند.
شکل گرفتن این احساس به صورت ناخودآگاه در مخاطب و مشتری شکل میگیرد. حالا اهمیت تعیین گوشه بازار و فعالیت تخصصی در آن گوشه، در اینجا مشخص میشود. هرچه مخاطب هدف را دقیقتر انتخاب کنید، احتمال اینکه اصول و ارزشهای نزدیکی با مخاطب داشته باشید، بیشتر است.
پینوشت
اما ارزشها و اصول را برای کسب و کارمان چگونه بنویسیم؟ و مهمتر اینکه چگونه به آن ارزشها پایبند بمانیم؟ بگذارید در مطلبی جداگانه به این موضوع بپردازیم.