نتایج جاری سازی تفکر استراتژیک در سازمان (با کمک مینتزبرگ و لیدکا)

هنر اولویت بندی در تفکر استراتژیک

#تفکر استراتژیک روشی از تفکر است که از بین متغیرهای مختلف آنهایی که بر روی شاخص‌های کلیدی عملکرد شخصی و سازمانی ما اثرگذارند، شناسایی می‌کند. متفکر استراتژیک ابتدا براساس این متغیرهای استراتژیک، گزینه‌هایی را روی میز می‌گذارد و براساس منابع موجود و در دسترس، چند گزینه محدود را انتخاب کرده و سایر گزینه‌ها را حذف یا به زمان دیگری موکول می‌کند.

متفکران و نظریه پردازان حوزه استراتژی، تعاریف، مشخصه‌ها و ویژگی‌ها و مدل‌های مختلفی در این زمینه ارائه داده‌اند. تاکنون در کایزون به دیدگاه هنری مینتزبرگ و جین لیدکا پرداختیم.

دیدگاه هنری مینتزبرگ در مورد تفکر استراتژیک

هنری مینتزبرگ، تفکر استراتژیک را داشتن یک دید چند وجهی نسبت به مسائل و مشکلات و تصمیمات و نتایج آنها (رویدادها) می‌داند. تفکر استراتژیک از دیدگاه مینتزبرگ یک دستگاه فکری است که آینده نگر است، از گذشته درک عمیقی دارد، دارای کل نگری خلاق و دید از بالا است، توانایی دیدن جزئیات و دید از پایین به بالا دارد، توانایی تفکر خارج از چهارچوب‌ها و تفکر جانبی هم دارد، و در نهایت توانایی تجمیع تمامی این زوایای دید در کنار هم و در صورت لزوم شیفت کردن بین آنها را دارد.

تفکر استراتژیک از دیدگاه مینتزبرگ
دید استراتژیک از نظر مینتزبرگ

مدل پنج بخشی تفکر استراتژیک جین لیدکا

جین لیدکا برای تعریف مفهوم تفکر استراتژیک، مدلی پنج بخشی را در مقاله معروف خود ارائه داد. ابعاد مختلف این مدل را در نوشتارهای جداگانه‌ای در کایزون مورد بررسی و موشکافی قرار دادیم و گفتیم:

بعد اول این مدل به تفکر سیستمی یا دید سیستمی اختصاص دارد. اینکه بتوانیم اثر تصمیمات و اقدامات‌مان در آینده را تخمین بزنیم و اندرکنش کسب و کار را با اکوسیستم کلان اقتصادی و اکوسیستم صنعت را درک کرده و بتوانیم جایگاه مناسب را برای آن تعریف کنیم. لیدکا نتیجه جاری سازی این بعد را افزودن قابلیت بازطراحی فرآیندها و ساختارهای سازمانی در راستای افزایش کارایی و اثربخشی می‌داند.

بعد دوم هم به عزم استراتژیک یا نیت استراتژیک اختصاص دارد. این مولفه به جهت گیری مشخص، کاوش گری هوشمندانه با در نظر داشتن هدف والا و در نهایت ایجاد احساس سرنوشت مشترک در همه سازمان، اختصاص دارد. لیدکا معتقد است که جاری سازی این بعد باعث مصمم شدن سازمان در راستای حرکت به سمت چشم انداز است. همچنین باعث حفظ تمرکز بیشتر و تخصیص منابع هدفمندتر نسبت به رقبا، بر روی اهداف بلند مدت سازمان خواهد بود.

بعد سوم از این مدل پنج بخشی به فرصت طلبی هوشمندانه اختصاص دارد. اینکه در کنار تمرکز کانونی بر روی هدف، بتوانیم دید افقی و جانبی (تفکر جانبی) هم داشته باشیم تا بتوانیم مقدمه‌ای برای خلق استراتژی‌هایی برای آینده یا اصلاح و بهبود استراتژی‌های کنونی داشته باشیم. نتیجه جاری سازی این بعد هم می‌تواند سازمان را در برابر ارائه پاسخ به فرصت‌های پیش آمده، چابک کند.

بعد چهارم هم به تفکر استراتژیک بهنگام می‌پردازد. محصول اصلی بهنگام فکر کردن، پاسخ به این سوال بسیار هم است:

“با در نظر داشتن چشم انداز آینده‌ای که می‌خواهیم به آن برسیم، از زمان گذشته، چه مواردی را حفظ چه مواردی را حذف کنیم و در نهایت چه چیزهایی را در زمان حال ایجاد کنیم و بسازیم تا به چشم انداز برسیم؟”

تفکر و تصمیم گیری بهنگام باعث ارتقای کیفیت و چابکی در تصمیم گیری و اجرای استراتژی‌ها در زمان مناسب خواهد بود.

در نهایت بعد آخر از مدل پنج بخشی تفکر استراتژیک جین لیدکا به فرضیه سازی و آزمون فرضیه اختصاص دارد. لیدکا معتقد است که فرضیه سازی و آزمون فرضیه با استفاده از ابزار آزمایش علمی کمک می‌کند تا استفاده از تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه به تدریج ترویج و تقویت شود. استفاده از فرضیه سازی و آزمون فرضیه به سازمان اجازه می‌دهد تا فراتر از یافتن علت و اثر هر فرضیه، اقدام یا تصمیم، در یک جریان پایداری از یادگیری فردی و سازمانی غوطه ور شود.

مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا
مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا

پس شاید بتوان گفت که جاری سازی این بعد از تفکر استراتژیک می‌تواند پیش ساز و زاینده مدل ذهنی بهبود مستمر در تمامی بخش‌های سازمان باشد.

اما نتیجه کلی پیاده سازی تفکر استراتژیک در سازمان چیست؟

سازمان A و سازمان B را در نظر بگیرید. اگر سازمان A دارای ویژگی تفکر استراتژیک باشد و جنبه‌ها و ابعاد مختلف آن را در کل سازمان پیاده سازی کرده باشد، به نظر شما چه تفاوت کلیدی در نتایج و شاخص‌های کلیدی عملکرد (در بلند مدت) خواهد داشت؟

لیدکا در بخش دوم مقاله خود با عنوان The Outcomes of Strategic Thinking نتایج جاری سازی تفکر استراتژیک در سازمان را به سه مورد زیر خلاصه می‌کند:

۱٫تفکر استراتژیک بستری جهت ارتقای ارزش آفرینی برای جامعه مشتریان فراهم می‌کند

کسب و کارها به خلق ارزش زنده‌اند. بهبود جریان خلق ارزش، یکی از شاخص‌های اصلی عملکرد نهایی یک کسب و کار است. چیزی که در ادبیات مایکل پورتر با عبارت “حاشیه سود” تعریف می‌شود. تفکر استراتژیک قابلیت خلق و ارتقای ارزش و حتی قابلیت افزودن صفت “پایداری” بر فرآیند ارزش آفرینی را در اختیار کسب و کار و تصمیم گیران آن می‌گذارد.

۲٫تقلید از سبک تفکر استراتژیک سازمان برای رقیبان بسیار دشوار است

لیدکاف تفکر استراتژیک را یکی از مزیت‌های پایدار هر کسب و کاری می‌داند. مزیت و مطلوبیت موقعی پایدار و رقابتی است که اولا اثر مستقیمی بر روی شاخص‌های کلیدی عملکرد سازمان بگذارد. ثانیا توسط رقیبان به راحتی قابل تقلید نباشد. تفکر استراتژیک کاملا هردوی این ویژگی‌ها را در خود دارد.

۳٫تفکر استراتژیک و ابعاد مختلف آن، سازمان را برای سازگاری با تغییرات (تهدید و فرصت) محیط خارج از آن آماده و مجهز می‌کند

سومین خروجی پیاده سازی تفکر استراتژیک به افزودن ویژگی سازگاری با شرایط داخلی و محیطی به سرعت در حال تغییر اختصاص دارد. این دستاورد می‌تواند سازمان را کاملا به سطح پایداری از رشد و توسعه در طول تمام سختی‌ها، مشکلات و تلاطم‌ها برساند. دستاوردی که نسیم طالب به آن “پادشکنندگی” می‌گوید.

جمع بندی

با جمع بندی مطالب این نوشتار می‌توان به نتیجه رسید که:

تفکر استراتژیک (با تمام ابعاد و ویژگی‌های آن) می‌تواند بستری زاینده برای خلق مزیت‌های رقابتی پایدار برای سازمان باشد. به همین دلیل می‌توان آن را برترین مزیت رقابتی سازمان نامید.

مطالب مرتبط

سلسله مطالب #تفکر استراتژیک

مدیر اثربخش و مستندسازی تصمیمات

مهارت تفویض اختیار برای مدیران اثربخش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *