استعداد، استعدادیابی و استعداد پروری

استعدادیابی و استعدادپروری

هرکدام از ما، چیزی ارزشمند در وجود خود داریم. آنقدر ارزشمند که نظیر آن در همه هستی وجود ندارد. این گنج بزرگ برای هرکسی منحصر به فرد است. غفلت از آن و پیدا نکردن آن شکست بزرگ زندگی ماست. این با ارزش‌ترین گنج، چیزی نیست جز استعداد ناب ما. استعدادی که هر شخصی در وجود خود دارد. این موضوع هیچ ارتباطی با سن، جنسیت یا نژاد شخص ندارد.

در مورد استعدادیابی و جایگاه آن

استعدادیابی و شناخت استعدادها یا کشف استعداد، قطعا مهم‌ترین ماموریت هر شخص در زندگی است. افراد با شناخت استعدادهای خود، از نقشه یک گنج بزرگ آگاهی می‌یابند. گنجی که بر تمام جوانب زندگی آنها تاثیر شگرفی می‌گذارد. هر انسانی در وجود خود قابلیت‌ها و استعدادهای نهفته‌ای دارد که قطعا به فعل نرسیدن آنها بزرگ‌ترین زیان زندگی‌مان خواهد بود.

بیاییم سعی کنیم استعدادهای خود را بشناسیم و راهی برای پرورش آنها بیابیم. چه مجرد باشیم چه متاهل، چه زن باشیم و چه مرد، چه پیر باشیم جوان، یا اینکه فرزندی داریم که نگران جایگاه و نقش آفرینی او در این جهان پرهیاهو باشیم، قطعا به چنین علمی نیاز داریم.

باید ابتدا سعی کنیم بفهمیم استعداد و استعدادیابی چیست. وقتی از استعداد حرف می‌زنیم از چه چیزی حرف میزنیم. اینکه وقتی بحث پرورش استعداد را مطرح می‌کنیم، چه چیزهایی شامل آن نمی‌شود. تا بتوانیم به راحتی مواردی که در دایره استعدادیابی قرار می‌گیرد را تمایز دهیم.

وقتی از استعداد حرف میزنم از چه حرف میزنم

ریشه لغت استعداد، به یک “شی عتیقه” اشاره دارد. یعنی چیزی که بسیار پرارزش است و جایگزین مشابه ندارد. پس می‌توانیم بگوییم ترکیب استعدادهایی که در وجود هرکدام از ما نهفته است، نمونه مشابه خارجی ندارد. وجه دیگر این تعریف به دشواری کشف آن شی عتیقه اشاره دارد. می‌دانیم که کشف اشیای عتیقه کار سختی است. شناخت و رشد استعدادها هم کار آسانی نیست. اما به هر حال هیچ دستاوردی با نشستن و دست روی دست گذاشتن به دست نمی‌آید.

به تمام اقدامات و تلاش‌هایی که برای کشف و آگاهی از استعدادها و کشف جوهره و نقطه تمایز ناب خود با دیگر انسان‌ها انجام می‌دهیم، استعدادیابی می‌گوییم. پیش زمینه استعدادیابی، شناخت خود است. ما هرچه دقیق‌تر خودمان را بشناسیم، راحت‌تر می‌توانیم در مورد استعدادهای خود به جستجو بپردازیم. به این ترتیب رسالت و ماموریت دقیق‌تری می‌توانیم برای خود تنظیم کنیم.

استعداد پروری هم به فعالیت‌هایی اشاره دارد که برای پرورش یک استعداد مشخص در زمان مشخصی به کار گرفته می‌شود. مقدمه استعدادپروری، شناخت استعداد و استعدادیابی است. وقتی از استعدادهای مختلف خودمان آگاهی یافتیم، براساس شرایط زمان و مکان و امکاناتی که در اختیارمان هست، یک استعداد یا تعداد محدودی از آنها را انتخاب کرده و براساس یک برنامه راهبردی مشخص، اقدام به رشد آنها می‌کنیم.

قسمت سخت ماجرا

در این فرآیند، تبدیل استعداد ناب به یک مهارت قابل اتکا، شفاف‌ترین بخش فرآیند است. چون روش توسعه اغلب مهارت‌ها نقاط اشتراک زیادی دارد. اما این استعدادها هستند که مخفی و نهفته هستند.

یکی دیگر از سخت‌ترین مراحل استعدادیابی قانع کردن افراد برای داشتن استعداد است. برخی از مردم فکر می‌کنند، از هیچ استعدادی برخوردار نیستند. گفته می‌شود در انقلاب سیاهان در آمریکا، آزاد کردن بردگان از دست اربابان آنها کار راحتی بود اما سخت‌ترین قسمت ماجرا، باوراندن آزادی به بردگان بود. اغلب آنها هرگز نمی‌توانستند تصور کنند که دیگر آزاد هستند.

به همین دلیل در فرآیند استعدادیابی شاید سخت‌ترین مرحله، باور به داشتن استعداد باشد. اینکه من هم استعدادی ناب در وجود خودم دارم. اینکه من هم می‌توانم موفق باشم. و در آخر اینکه من هم جایگاه مخصوص به خودم و ماموریت و رسالت خودم را در این جهان دارم.

مراحل کار چیست؟

۱٫خودمان را بشناسیم

ابتدا باید خودمان را دقیق‌تر و عمیق‌تر بشناسیم. ما موجوداتی پیچیده هستیم. ترکیبی از امیال جسمانی و روحانی. وقتی بفهمیم که از چه چیزهایی ساخته شده‌ایم، تازه می‌فهمیم که جایگاه ما در این جهان کجاست. وقتی خودمان را بشناسیم یعنی توانایی‌هایمان را هم شناخته‌ایم. با شناخت توانایی‌ها و استعدادهای بالقوه، آرام می‌گیریم و می‌دانیم که از پس تمام کارهایی که مطابق با استعداد ماست و به انجام آنها علاقه داریم، برمی‌آییم.

۲٫توصیف وضع کنونی

در هر سنی که باشیم کارهایی کرده‌ایم، مهارت‌هایی آموخته‌ایم؛ تجاربی کسب کرده‌ایم و بالاخره اندوخته‌ای هرچند ناچیز داریم. وقتی در نقطه x هستیم و می‌خواهیم به نقطه y برسیم. ابتدا باید x و آناتومی آن را بشناسیم.

در این مرحله باید صادقانه وضع کنونی را مورد بررسی و کاوش قرار دهید. آنوقت به یک برآورد واقع بینانه از وضع موجود دست خواهیم یافت.

۳٫تعیین چشم انداز و ماموریت (رسالت)

لازم نیست پیامبر باشیم تا رسالت خاصی بر عهده ما باشد. تمام انسانها رسالت، ماموریت و جایگاه خاصی در این جهان دارند. وقتی خودمان را شناختیم، وقت آن رسیده که یک چشم انداز و ماموریت خاصی برای خودمان تعریف کنیم. شناخت خودمان و توانایی و ظرفیت‌هایمان، به ما این امکان را می‌دهد که به صورت معقول چشم انداز مناسبی را تعیین کنیم.

از نظر من چشم اندازی که برای خودتان تعیین می‌کنید، نه باید آنقدر دور و دراز باشد و نه آنقدر ساده که به راحتی به آن برسید. یعنی نباید آنقدر دور و رسیدن به آن سخت باشد که در میانه مسیر، مایوس شوید. و نه آنقدر آسان و نزدیک که هیچ چالشی در زندگی‌مان ایجاد کند. چالش‌هایی جذاب که ما را به مبارزه می‌طلبند و به زندگی ما تلاش و جنبش می‌بخشند.

۴٫آخرین مرحله تنظیم یک نقشه گنج است

وقتی نقطه شروع و پایان را شناختیم، وقت آن رسیده که برای رسیدن به نقطه پایان، نقشه و طرحی بکشیم. این طرح هم توانایی‌ها و استعدادهای ما را در نظر می‌گیرد، هم ویژگی‌های نقطه شروع و نقطه پایان را در نظر می‌گیرد. هم زمانبندی درستی دارد و هم در بحران‌ها و تغییرات احتمالی، انعطاف پذیر است.

در کنار هم در این وبسایت به تدریج یاد می‌گیریم که چگونه خودمان را بشناسیم، وضع کنونی را ارزیابی کنیم، برای خودمان چشم انداز و هدف در نظر بگیریم و سپس چگونه نقشه رسیدن به آن هدف را ترسیم کنیم.

یعقوب دلیجه
وقتی ندانیم به کجا می‌خواهیم برویم، فرقی نمی‌کند از کدام مسیر برویم.

نتیجه گیری

وقتی بدانیم ماموریت و رسالت ما چیست، آنوقت هدف و روح همه کارهایی را که انجام می‌دهیم درک می‌کنیم. دقیقا می‌فهمیم که چه کارهایی را باید انجام دهیم. از سردرگمی و نگرانی رهایی می‌یابیم. حتی وقتی بدانیم چه چیزی از خودمان و زندگی‌مان می‌خواهیم، راحت‌تر به رفاه، آرامش و پول برسیم.

فرآیند شناخت و پرورش استعدادها به سوالات ما درباره چیستی ما، هدف، رسالت و ماموریت ما پاسخ می‌دهد. به این ترتیب ابتدا باید خودمان را دقیق‌تر و عمیق‌تر بشناسیم، سپس برای خودمان هدف، رسالت و ماموریت تعیین کنیم. در ادامه هم برای رسیدن به آن هدف یک نقشه تنظیم کنیم که ما به آن نقشه گنج می‌گوییم. گنجی بزرگ که از هر گنج دیگری باارزش‌تر و بزرگ‌تر است.

یعقوب دلیجه

۲۴ فروردین ۱۴۰۰

پردیس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *