در مطلب استعدادیابی و استعداد پروری گفتیم هریک از ما استعداد منحصر به فردی داریم. هریک از ما حامل سبدی از استعدادهای بالقوه هستیم. از این گفتیم که اگر نتوانیم استعداد خودمان را به مرحله عمل و مهارت برسانیم، خسران و پشیمانی بزرگ در آخر عمر در انتظار ماست. در این مطلب به موضوع محدودیت زمان و منابع در زمینه پرورش استعداد میپردازیم.
عمر ما بسیار محدود است
عمر هر انسان پازلی از روزهاست. پازلی بزرگ و پیچیده. ویژگی مهم این پازل، مبهم بودن طرح آن است. اگر بدانیم به چه چیزی میخواهیم برسیم، پازل زندگی ما در آخر عمر تکمیل شده و به طرح و تصویر زیبایی دست مییابیم. اما اگر آن را به حال خود واگذاریم شاید هیچ وقت نتوانیم پازل را تکمیل کنیم یا اگر تکمیل شود، با تصویر زشت و غیر منتظرهای روبرو شویم.
کوتاهی عمر از آن مفاهیمی است که همه میدانیم اما دانستن آن تغییری در رفتار ما نمیدهد. ما همواره فکر میکنیم هنوز وقت هست. آری وقت هست اما به شرطی که از هم اکنون مسیر خودمان را عوض کنیم. در غیر اینصورت، دانستن این مفهوم تفاوتی با ندانستن آن نخواهد داشت.
عمر سرمایهای است که همواره از آن کاسته میشود. دقت کنیم که ثانیهها را روی چه چیزی صرف میکنیم.

محدودیت منابع
هیچ منبعی نا محدود نیست. منابع مالی، زمان و انرژی ما بسیار محدود است. به همین دلیل ما نمیتوانیم تمامی استعدادهای خودمان را به مرحله مهارتی و شکوفایی برسانیم. بلکه به دلیل محدودیت وقت و منابع مالی باید ۱ یا حداکثر ۲ استعداد را برگزینیم و تمام منابع را روی آنها بریزیم.
فرآیندهای استعدادیابی باید به صورتی باشد که استعدادهای بالقوه شخص، شناسایی میشود و در ادامه به خاطر محدودیت زمان و منابع، یک یا حداکثر دو زمینه انتخاب شده و شخص درآن زمینهها استعداد خود را رشد میدهد و به مرحله شکوفایی میرساند.
محدودیت منابع نباید حالت افسوس را در درون ما ایجاد کند. زیرا حتی اگر به لحاظ مالی هیچ کمبودی نداشته باشیم، بازهم به دلیل محدودیت زمان و عمر، نمیتوانیم در همه استعدادهای بالقوه خود به مدارج عالی برسیم. پس بیایید آرام باشیم و با لذت، روی حوزههای محدودی تمرکز کنیم و به پیش برویم. مطمئن باشیم هم به آرامش و رضایت از زندگی میرسیم و هم در تحصیل مادیات و رفاه شکوفا خواهیم شد.
اگر بدانید که هرچیزی را برای چه میخواهید، آنگاه راحتتر به دنبال شما میآید.
نیازها، پیش نیازها و اولویتها
وقتی بحث منابع پیش میآید، محدودیت اولین مفهومی است که ذهن ما میرسد. محدودیت، طبیعت منابع است. وگرنه منبعی که محدود نباشد، منبع باارزشی نیست. اینجاست که اولویت بندی و تعریف تقدم و تاخر، اهمیت بیشتری مییابد. آبراهام مازلو هرم نیازهای انسانی را به نحو زیبایی تبیین کرده است. مازلو نیازهای انسان را در پنج سطح دسته بندی میکند. بررسی گفتهها و نوشتههای مازلو، دید خوبی برای اولویت بندی به ما میدهد.
۱-نیازهای فیزیولوژیک: شامل نیاز به آب، غذا، مسکن، لباس، رابطه جنسی و…
این نیازها، نیازهای اولیه بشر هستند. میتوان گفت تمام انسانها، در نیازهای فیزیولوژیک، اشتراک دارند. تا وقتی که این نیازها برطرف نشده و حاشیه اطمینانی برای تامین دراز مدت آنها ایجاد نشده باشد، بشر به چیز دیگری نمیتواند حتی فکر کند.
۲-نیازهای امنیتی:امنیت جسمی، روانی، شغلی، امنیت داراییها و…
وقتی نیازهای فیزیولوژیک ما در مرحله اول برطرف شدند، یا اطمینان یافتیم که در دراز مدت هم با اطمینان خوبی قابل تامین و ارضا هستند، نیازهای امنیت اهمیت مییابد. همه ما دوست داریم شغلی با امنیت بالا داشته باشیم. در محلهای امن و آرام زندگی کنیم.
۳-نیازهای اجتماعی
تعلق خاطر، نیاز به عشق و علاقه، نیازهای مرتبه سومی هستند که اهمیت آنها از دو نیاز قبلی کمتر است. قطعا تا به پاسخ مناسبی به دو نیاز قبلی نرسیم، پرداختن یا حتی ارضای این نیاز، دردی از ما دوا نخواهد کرد.
۴-نیاز به احترام گذاشتن و احترام دریافت کردن
پس از ارضای تمام نیازهای قبلی، نیاز به احترام و عزت نفس، اهمیت بسیاری مییابد. دوست داشتن خود، ارزشهای اجتماعی، تمایل به قدرت، معروفیت، اعتبار و حیثیت، مصداقهای این نیاز هستند. مازلو میگوید، عدم ارضای این نیاز باعث احساس حقارت و درماندگی میشود.
۵-خودشکوفایی
بالاترین مرحله از هرم نیازهای مازلو، نیاز به خودشکوفایی است. انسانهای خودشکوفا افرادی هستند که از پتانسیلهای درونی خود آگاه هستند و خود را به خوبی میشناسند. به عقاید دیگران کم توجه و علاقه و عطش فراوانی در بهبود شخصی دارند. نیاز به خودشکوفایی، مرتبه نهایی نیازهای انسان است.

کمی عمیقتر درباره هرم نیازها
گفتیم که میتوانیم از هرم نیازهای مازلو در راستای شناخت اولویتهای زندگیمان کمک بگیریم.
شاید بتوانیم با استفاده از هرم نیازها، شاخصی برای شناخت و تمایز انسانهای برجسته از عموم مردم داشته باشیم. انسان در هر مرحله از زندگی ممکن است به برطرف کردن نیاز خاصی مشغول باشد. اما تمامی نیازها در هر سنی هم که باشیم، مهم و ضروری هستند.
مثلا خردسالان علاوه بر نیازهای فیزیولوژیکی و نیاز به امنیت و نیاز به عشق و دوست داشتن (که اغلب خودشان هم نمیدانند)، بسیار کنجکاوند و اغلب سوالات بسیاری در مورد پدیدههای پیرامون خود دارند. کنجکاوی حکایت از یک نیاز میدهد. نیاز به خودشکوفایی.
به تدریج با بزرگتر شدن، نیاز به احترام نیز در آنها شکل میگیرد.
تا نیاز مرتبه پایینتر تامین نشود، انسان قادر به پرداختن به نیاز مرحله بالاتر نیست.
آبراهام مازلو
البته در طول تاریخ، افرادی بودهاند که از این قانون مستثنی بودهاند. یعنی قبل از اینکه نیاز مرتبه پایینتر ارضا شود، به نیازهای طبقه بالاتر پرداختهاند. متفکران، مخترعان و دانشمندان و کارآفرینانی را در نظر بگیرید که در سختترین شرایط معیشتی، به خلاقیت و خلق و ساختن آثار بدیع مشغول بودهاند. بسیاری از آنها از سوی جامعه آکادمیک مورد اقبال نبودهاند. بسیاری از آنها روند رشد و تحصیل عادی نداشتند. اما باز هم جزو افراد برجسته زمان خود بودند.
کودکان در مقایسه با بزرگسالان
کودکی فرصت مناسبی برای برداشتن گامهای اولیه استعدادیابی و استعداد پروری است. انسان در کودکی سبد استعداد گستردهتری دارد. مرزهای استعداد در کودکی ابهام بیشتری دارد و از عوامل مختلف تاثیر میپذیرد. اگر بتوان استعدادهای مختلف را در حیطههای گوناگون دسته بندی کرد، میتوان کودکان را قبل از پذیرش نقشهای اجتماعی مانند شغل و حرفه و زمینه فعالیت، به شاخه کلان متناسب با استعدادهایش رهنمون شد.
اما در بزرگسالان موضوع کمی متفاوت است. انسان در بزرگسالی خودآگاهی بیشتری دارد و میداند از چه چیزی لذت میبرد و حوصله چه چیزی را ندارد. ما در بزرگسالی ویژگیهای اصلی خودمان را با تقریب مناسبی میشناسیم. معمولا افرادی که به شناخت استعدادهای خود در بزرگسالی اقدام میکنند، افرادی هستند که در هرم نیازهای مازلو از سطح دوم یا سوم فراتر نرفتهاند.
خودم را مثال میزنم. تا زمانی که شغل و درآمدی نداشتم هرگز نمیتوانستم به جایگاه اجتماعی ، احترام و خودشکوفایی فکرکنم. اما حتی در زمانی که پولی در جیب نداشتم، بازهم نیاز به خودشکوفایی را احساس میکردم و در راستای ارضای آن نیاز، به مطالعه و تفکر مشغول بودم.
نتیجه گیری
شاید در زمینههای مختلفی استعداد داشته باشیم. به کارها و شغلهای مختلفی علاقه داشته باشیم. اما هنوز به این موضوع دقت نکردهایم که عمر ما بسیار محدود است. لحظهها به سرعت میگذرند و عمر ما متشکل از میلیونها لحظه است. یعنی همین لحظهای که این مطلب را برایتان مینویسم، به اندازه یک لحظه به اتمام عمرم نزدیکتر شدهام. پس سعی کنیم زودتر و دقیقتر استعدادها، علایق و اهداف خود را بشناسیم تا بتوانیم جایگاه حقیقی خودمان را در جهان هستی پیدا کرده و از سرگردانی و تاریکی نجات پیدا کنیم.
یعقوب دلیجه
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
پردیس