به گمانم عالی‌ترین نوع تفکر، ترجمه است…

ترجمه را نباید صرفا به برگردان یک متن یا اثر از زبان مبدا به زبان مقصد در نظر گرفت. شاید بتوان قابل فهم کردن مفاهیم از سطح پیچیده علمی به سطح ساده‌ی عام فهم را هم ترجمه نامید. یا حتی تبدیل استراتژی‌های سازمانی به استراتژی‌های وظیفه‌ای و اقدامات اجرایی و پروژه‌ها هم نوعی ترجمه باشد.

وقتی مترجم، اثری را ترجمه می‌کند، ابتدا باید آن اثر را با جان و روح خودش درک و تلفیق کند به نحوی که احساس کند خودش خالق اثر است. حال با بازآفرینی و بازتعریف مفاهیم با مدل ذهنی و فرهنگی زبان یا قشر مقصد، آن مفاهیم را در قالب کلمات و جملات ارائه دهد.

ترجمه سخت‌ترین نوع فکر کردن است
عکس از vecteezy

پس با تعریف فوق، برگردان فارسی یک اثر به زبان فرانسوی، ترجمه به حساب نمی‌آید. چرا که هیچ ارزش اضافه‌ای بر روی اثر مبدا ایجاد نمی‌شود؛ بلکه به دلیل عدم انتقال مناسب پیام، اثر و اصالت آن آسیب جدی می‌بیند. ولی بیان مفاهیم آن اثر بر اساس ویژگی‌های زبان و ادبیات فارسی و شیوه ارائه خاص این زبان، ترجمه واقعی یک اثر است و قطعا در نگاه مخاطب زبان مقصد، ارزشی به آن می‌دهد که برای اصل اثر، این ارزش متصور نیست.

با تعاریف فوق می‌توان انتظار داشت که یک مترجمِ غیر مترجم (!) به راحتی می‌تواند یک اثر شاهکار را به اثر معمولی تبدیل کند و یا یک مترجم واقعا مترجم می‌تواند یک اثر معمولی در زبان مبدا را به یک اثر قابل توجه در زبان مقصد تبدیل کند.

پس می‌توان گفت، ترجمه یک اثر، خود یک اثر جدید تلقی می‌شود.

تالیف و مقایسه دشواری آن با ترجمه

وقتی کتابی می‌خواهیم بنویسیم، چندین کتاب را مطالعه می‌کنیم، در آن زمینه تجاربی داریم و دانش و تجربه را تلفیق می‌کنیم، در سطوح یادگیری براساس نظر بنجامین بلوم، وقتی به مرحله خلق و ترکیب و سنتز آموخته‌ها رسیدیم، می‌توانیم کتاب خودمان را با یک برون ریزی ذهنی بنویسیم و در آخر هم به آن انسجام بدهیم.

اما این فرآیند در موضوع ترجمه کمی متفاوت است.

ابتدا ما اثر را با دقت بالا و چند بار مطالعه می‌کنیم. ارجاعات، منابع، بیوگرافی‌ها را بررسی می‌کنیم، کتابهای مرتبط را موضوع را مطالعه می‌کنیم و در نهایت به صورت کامل مفاهیم اثر را می‌فهمیم و می‌آموزیم. حال با حفظ امانت مفاهیم (نه الفاظ و جمله‌ها و معانی و تقدم و تاخر آنها)، آنها را در قالب زبان و ادبیات و فرهنگ مبدا ارائه می‌دهیم. به این ترتیب شاید به تخمین بتوان گفت که انرژی لازم برای ترجمه یک کتاب در مقایسه با تالیف آن، ۳ برابر بیشتر است. و البته این صرفا یک حس و یک تخمین سرانگشتی است.

در ستایش ترجمه واقعی می‌توان گفت:

ترجمه عالی‌ترین نوع تفکر است. در ترجمه، یک اثر برای بار دوم متولد می‌شود.

اما اثرات جانبی ترجمه یک اثر بر مترجم

در مورد ترجمه کتابهای غیر داستانی می‌توان قریب به یقین گفت که دانش و آموخته‌های مترجم پس از ترجمه (اگر ترجمه به همان کیفیتی بود که اشاره کردیم) رشد قابل توجهی خواهد داشت. زیرا مترجم، زمانی نسبتا طولانی را به صورت متمرکز در حال کشمکش با مفاهیم مربوط به کتاب مورد ترجمه خواهد بود. این تمرکز ویژه بر روی موضوعی خاص، باعث ارتقای شدید و آسانسوری سطح تخصص و دانش او می‌شود. البته نباید فراموش کنیم کسی که دانش کافی در موضوع مورد ترجمه ندارد، همان بهتر که این کار را آغاز نکند.

همچنان که در تالیف کتاب هم، اولین خیر و اثر مثبت آن به خود مولف می‌رسد. به گونه‌ای که حتی پس از نوشتن کتاب، مولف آن را منتشر هم نکند، باز هم از نظر سطح تخصص و دانش، هرگز فرد سابق نخواهد شد.

شاید دوست داشته باشید

راهنمای تجربی مطالعه اثربخش

ما از چه چیزی تشکیل شده‌ایم

به فرزاندانمان چه بیاموزیم تا در این دنیای پرشتاب، زندگی بهتری داشته باشد

تفکر مثبت؛ دروغی به بزرگی دماغ پینوکیو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *