عزم استراتژیک یا نیت استراتژیک یکی از پایه‌های تفکر استراتژیک

در مطلب اخیر، بعد از معرفی مقاله جین لیدکا (+) با موضوع ارائه مدلی برای #تفکر استراتژیک، به آموزه‌های ارزشمند مقاله پرداختیم و به دید یا نگرش سیستمی گفتیم و نوشتیم. اکنون در این نوشتار به سراغ قسمت دوم این مدل پنج بخشی می‌رویم. یعنی این مطلب به نیت یا عزم استراتژیک اختصاص دارد.

مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا

جین لیدکا به نقل از گری همل و پراهالاد و ارجاع به مقاله Strategic Intent آنان، ویژگی عزم استراتژیک را از شخص به سازمان تعمیم می‌دهد و آن را دارای سه بعد یا خصیصه مشخص می‌داند:

دیدگاه جهت گیری مشخص یا Sense of Direction

سازمان، واحد استراتژی سازمان یا استراتژیست سازمان، دیدگاه مشخص و منحصر به فردی در مورد آینده و جایگاه رقابتی آن دارد. هدفگذاری رسیدن به این جایگاه، به گونه‌ای است مه سازمان به صورت متمرکز در طول ده‌ها سال به سمت آن حرکت می‌کند. همل و پراهالاد، این بعد از عزم استراتژیک را “دیدگاه جهت گیری مشخص یا Sense of Direction” می‌نامند.

به نظر می‌رسد عبارت “دیدگاه مشخص و منحصر به فرد در مورد آینده رقابتی سازمان” همان سند چشم انداز باشد.

یعنی یکی از ویژگی‌های عزم استراتژیک که هر استراتژیستی باید از آن بهره‌مند باشد، رهنمون کردن سازمان به سمت چشم انداز آن است. همچنین با توجه به اینکه قرار نیست صرفا استراتژیست مهارت تفکر استراتژیک داشته باشد و به تدریج مدیران ارشد و مدیران میانی در واحدهای سازمان نیز باید به سمت تفکر استراتژیک حرکت کنند، پس یکی دیگر از وظایف مهم استراتژیست‌ها، تعمیم تفکر استراتژیک از سطح فردی به سطح سازمانی آن است.

مثال چنین مفهومی می‌تواند صعود به یک قله باشد. می‌دانیم هدف کجاست و همواره آن را در نظر داریم. اما در مسیر ممکن است اتفاقات مختلفی بیفتد. کوهنورد حرفه‌ای، از عزم و اراده آهنینی برخوردار بوده و چون یک هدف مشخص دارد، هر سختی را در راه رسیدن به آن هدف تحمل می‌کند.

دیدگاه کشف قلمروهای جدید یا  Sense of discovery

دیدگاه جهت گیری مشخص، انگار صرفا بر روی هدف متمرکز می‌شود و از زیبایی‌های مسیر رسیدن به هدف غافل می‌شود. اما بعد دیگر عزم استراتژیک به همین موضوع اختصاص دارد. دیدگاه کشف قلمروهای جدید یا Sense of Discovery کمک می‌کند در مسیر رسیدن به هدف علاوه بر در نظر داشتن هدف نهایی یا همان چشم انداز سازمان، در طول مسیر نیز اقدام به کشف قلمروهای جدید بازار و صنعت کنیم. این مفهوم یادآور یادگیری سازمانی و تغییر و تحول سازمانی است که پیتر سنگه در کتابهای پنجمین فرمان و رقص تغییر خود به آن اشاره دارد.

کشف قلمروهای جدید می‌تواند در طی کردن مسیر با کیفیت بهتر کمک کند. همچنین اگر بازهم از استعاره کوه نوردی استفاده کنیم، جستجو و کاوش محیط اطراف می‌تواند شناخت و دانش‌مان از محیط اطراف را بهبود دهد. این دانش در ادامه مسیر و برای هدف گذاری فتح قله‌های بعدی (و طبعا بزرگ‌تر) عصای دست‌مان باشد.

Sense of Discovery اشاره به مفهوم تفکر جانبی هم دارد. مفهومی که ادوارد دبونو اولین بار به آن اشاره کرد و هنری مینتزبرگ هم آن را یکی از ویژگی‌های تفکر استراتژیک می‌پندارد.

دیدگاه سرنوشت مشترک یا Sense of destiny

این دیدگاه هم اشاره به درک عمیق چشم انداز و سرنوشت مشترک کارکنان سازمان در کنار هم اشاره دارد. اینکه چشم انداز استراتژیک سازمان را تدوین کرده‌ایم؛ در افکار، اقدامات و تخصیص منابع خودمان، مقصد و جایگاه مشخصی را (در راستای چشم انداز) در نظر داریم و یا دست به کشف و کاوش قلمروهای جدید زده‌ایم. اما همه اینها برای تکمیل حلقه عزم استراتژیک کافی نیست.

این کافی نبودن موقعی مشخص می‌شود که در داخل کشتی کسب و کار، یکی از پرسنل بخواهد جایی که نشسته است را سوراخ کند. خودتان می‌دانید در ادامه چه اتفاقی می‌افتد.

اعتقاد به سرنوشت مشترک در بین تمامی پرسنل سازمان، باعث هم افزایی می‌شود و سرعت و کیفیت حرکت به سمت چشم انداز یا هدف والا را افزایش می‌دهد. کار تیمی و همدلی و نتیجه گرایی را تقویت می‌کند و در کنار همه اینها، جرقه موثری برای یادگیری سازمانی و حرکت به سمت سازمان‌های یادگیرنده ایجاد می‌کند. سازمان‌هایی که پیتر سنگه آنها را آینده کسب و کار می‌داند.

عزم استراتژیک و مفهوم FLOW در راستای مهارت تفکر استراتژیک

عزم استراتژیک ارتباط تنگاتنگی با مفهوم Flow که توسط میهالی چیکسنت (ژیکسنت یا زیکست) میهالی ارائه شد، دارد. میهالی کتابی با عنوان Flow: The Psychology of Optimal Experience هم برای این مفهوم نوشته است.

میهالی تاکید دارد که ما توانایی تمرکز کانونی بر روی موضوع یا هدف خاصی داریم و آنچه هستیم ارتباط مستقیمی با آنچه به آن تمرکز میکنیم دارد. متفکر استراتژیک، با کمک ابزار Flow بر روی اهداف خاصی تا رسیدن به آنها و کسب موفقیت، تمرکز می‌کند.

باید دقت کنیم که استراتژیست، Flow را هم در تصمیمات و اقدامات کلان و هم در انجام کارهای روزمره لحاظ می‌کند. پس وقتی استراتژیست، مهارت تفکر استراتژیک را از سطح سازمان نتواند به سطح شخصی و روزمره ترجمه کند و به کار ببرد، می‌تواند انتظار داشت که ادعای متفکر استراتژیک بودن ژست مدیریتی بیش نیست!

آیا عزم استراتژیک با برنامه ریزی رسمی استراتژی تناقض دارد؟

تطبیق استراتژی‌های اتخاذ شده با شرایط درونی و بیرونی، یکی از اصول بسیاری از مدل‌های استراتژیک است.

اما عزم استراتژیک می‌گوید: یک هدف جسورانه و بزرگ انتخاب کنید. هدفی که بسیار فراتر از منابع و قابلیت‌های امروز شما باشد. سپس به صورت متمرکز به سمت آن حرکت کنید. (BHAG را در گوگل سرچ کنید!)

حتی ممکن است این هدف را هیچ جایی اعلام نکنید. اما همین که نیت استراتژیک خود را در ذهن داشته باشید، به تدریج جهت گیری تصمیمات، اقدام‌ها و تخصیص‌های منابع‌تان به سمت آن حرکت خواهد کرد.

پس عزم استراتژیک در تدوین چشم انداز استراتژیک و همچنین در هر اقدام و تصمیم و رفتار به تلاش‌های ما در راستای چشم انداز سایه می‌اندازد.

برای مطالعه بیشتر

سری مطالب #تفکر استراتژیک

ما از چه چیزی تشکیل شده‌ایم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *