حرف زدن از تمرکز در این آشفته بازار محتوایی (کتاب، وبسایت و شبکههای اجتماعی) شاید به جوک بیشتر شبیه باشد. تمرکز از آن دست ویژگیهایی است که همه به ارزش آفرین بودن آن اعتقاد دارند اما اعتقادی که منجر به عمل نشود، از زبالههای محتوایی در اینترنت نیز ارزش کمتری دارد.
کمی عمیقتر…
شاید بتوان گفت سختیهای کسب یک مهارت باعث ارزشمند بودن آن مهارت میشود. وگرنه همه میتوانستند مهارتهای مدنظر خود را کسب کنند. آنوقت دیگر تمایز و مزیت استراتژیک مفهومی نداشت.
اگر دوست دارید در مورد تمایز بیشتر بخوانید؛ یک دوری در مطلب زیر بزنید:
اینجا در مورد درد و سختی و رابطه آن با رسیدن به تمایز حرف زدم.
برای من مصداق تمرکز نداشتن، فعالیت در چند شبکه اجتماعی نیست. بلکه انتخاب دقیق حوزه کاری است. انتخاب حوزه کاری که در آن استعداد، مهارت و بازار (بحث عرضه و تقاضا) همپوشانی مناسبی داشته باشند. ما با توجه به فرهنگ عجیب “هم خدا و هم خرما” ، میخواهیم همه چیز را در کنار هم داشته باشیم. این موضوع در سایر جنبههای زندگی ما هم نمود دارد.
تحصیل در دو رشته کارشناسی را یادتان هست. یک امتیاز بزرگ برای نخبگان دانشگاهی بود! یا اینکه تا حالا دقت کردهاید که ابزارهای همه کاره در ایران بسیار طرفدار دارند!؟ یک دسته چاقو که از دربازکن تا پیچ کوشتی و اره در آن پیدا میشود به جز خود چاقو! یا مسئولین چندشغله را هم که حتما یادتان هست. یا فلانی با حفظ سمت چندین منصب مشاورهای، سرپرستی و مدیریتی دارد.
آقای یاور مشیرفر در وبلاگ خودشان مثال جالبی از این موضوع دارند. ایشان میگویند این عامل منفی حتی در غذای ما هم خودش را نشان میدهد. حتما تا حالا “آش رشته” خوردهاید. غذایی که مخلوطی از مواد مختلف است. در خوشمزگی این غذا هیچ شکی نیست. اما بحث ما در اینجا خوبی یا بدی غذا نیست. بلکه موضوع کلان در انتخاب و محدود کردن حوزه کاری است.
موقع نوشتن این مطلب یاد سرمربی سابق باشگاه بارسلونا، آقای گواردیولا میافتم. آن موقع میگفتند گواردیولا حتی طریقه بستن یک لامپ یا درست کردن یک نیمرو را هم بلد نیست. تخصص او فوتبال است و دیگر هیچ.
یک تجربه کوچک
اخیرا هم برای استخدام محتوا نویس در سازمانی که در آن مشغول به کار هستم، آگهی دادم. رزومههای پرباری که دریافت کردم نیز حکایت از همین عدم تمرکز دارد. آقای x اصرار داشت که مدرس دیجیتال مارکتینگ است و بصورت حرفهای کار گرافیک انجام میدهد. یا خانم y که ادعا میکرد مدرک دیجیتال مارکتینگ سایت hubspot را دارد و همزمان کدنویسی بک اند و فرانت اند را نیز به صورت حرفهای بلد است.
ای کاش ادعا میکرد که به نویسندگی در وب مسلط است و به مبانی سئو داخلی آشناست. چنین فردی به راحتی در سازمان استخدام میشد. در چنین مواردی مصاحبه استخدامی خودم را یاد میکنم. من در رزومه خودم این موارد را نوشته بودم:
- علاقهمند به نویسندگی (آنلاین و آفلاین)
- آشنا به ابزارهای سئو داخلی و خارجی
- سابقه طراحی ۳ سایت با سیستم مدیریت محتوای وردپرس
- مسلط به ریدینگ زبان انگلیسی
در آخر رزومه هم نوشته بودم:
رزومه من یک فایل ایستا نیست بلکه هر ۳ ماه تغییر میکند. زیرا من یک دائم التحصیل هستم.
کسب تخصص در یک حوزه کاری مشخص
بیایید در مورد کسب تخصص و تمرکز در یک حوزه کاری مشخص حرف بزنیم.
کسب تخصص در یک حوزه کاری مشخص نیازمند سالها تلاش، مطالعه و تجربه در آن زمینه است. یعنی کسی صرفا با مطالعه به یک متخصص تمام عیار تبدیل نمیشود. اما آیا میتوان در چند حوزه متخصص شد. آری میشود. اما هر دستاوردی تاوانی هم دارد.
خودم را مثال میزنم؛ من در یک سازمان صنعتی-تولیدی، مدیر محتوای آنلاین و آفلاین هستم. حال تصور کنید که ۴۴ ساعت در هفته کار میکنم. متاهل هستم و فرزند هم دارم. قطعا حداقل باید سه ساعت در روز (اوقات بیداری) را به خانواده اختصاص دهم. اوقاتی به مطالعه، تفریح و خواب اختصاص میدهم. در این بین تصمیم میگیرم فعالیت ورزشی مورد علاقهام (دویدن) را به طور جدیتری دنبال کنم یا تا دوسال آینده مهارت نوشتن به زبان انگلیسی را تقویت کنم.
قطعا با تصمیم من، شبانه روز از ۲۴ ساعت به ۲۶ ساعت افزایش نمییابد تا من هم وقت ورزش کردن داشته باشم و هم زمان برای تقویت زبان انگلیسیام. پس ناگزیر باید دو هندوانه را زمین بگذارم تا دوتای دیگر را بردارم. بخش دشوارِ ماجرا هم همین است. اینکه از کجا بزنم تا چیزی اضافه کنم. کدام بخش از زندگی من قابلیت حذف شدن دارد. برای کدام بخش زمان کمتری اختصاص دهم.
پس مجبوریم چند هندوانه مشخص را انتخاب کنیم و با آنها به پیش برویم. رساندن فقط یک هندوانه به منزل بسیار ارزشمندتر از حمل ۵ هندوانه است که همه آنها در مسیر از دستم بیفتند و تباه شوند.
در فرآیند انتخاب بین حوزههای کاری مختلف، قتلهای زیادی اتفاق میافتد. قتل سایر حوزهها و فعالیتها به نفع یک حوزه محدود و خاص. مثلا شما در کنار هنر نقاشی که به آن علاقه وافری دارید، میخواهید پیانو هم یاد بگیرید. خبر بد اینکه اگر میخواهید در هنر نقاشی (که البته خودش شاخهها و سبکهای مختلفی دارد) حرفهای شوید و به سطح عالی برسید، باید موسیقی را به نفع نقاشی به قتل برسانید.
اینکه “سطح عالی چیست و چگونه میتوان به آن رسید” را بگذارید برای مطلب بعدی که به صورت جداگانه در مورد آن بحث کنیم.
حتی در بسیاری موارد، ممکن است حوزهای را به عنوان کار مورد علاقهتان شروع کنید؛ اما پس از مدتی میفهمید که به درد شما نمیخورد. اینجاست که باید با خودتان روراست باشید که دست به قتل بزنید و دوباره شروع کنید. البته قطعا راهی که قبلا رفتهاید در سفر جدیدتان نیز به دردتان میخورد. اما درد از دست دادن یا رها کردن، بسیار بیشتر از لذت بدست آوردن است (حداقل برای خودم!)
یادگیری، پیشرفت و توسعه مهارتها همیشه با درد همراه است. یعنی اگر دیدیم که هیچ فشاری (از نوع منفی) بر روی ما نیست، یعنی هیچ شتابی به سمت هدف نیز وجود ندارد. اینکه میگویند باید کاری را دوست داشته باشید تا در آن به موفقیت برسید، کاملا درست است. اما اینکه با دوست داشتن هدف، راحتتر به آن برسیم، افسانهای بیش نیست. برای عالی شدن در کاری باید عاشق آن کار بود. درد هم که ماهیت عشق است.
جمع بندی
سعی کنیم حوزه کاری که در آن استعداد و علاقه داریم و تقاضا از عرضه آن حوزه پیشی گرفته است، فعالیت کنیم. در آن حوزه متمرکز شویم و اجازه ندهیم هیچ چیزی تمرکز ما را برهم زند. تمرکز کلید اصلی تمایز است. اصرار و تمرکز بر روی هدف است که ما را از بقیه جدا میکند.
ما همواره در حال انتخاب هستیم. انتخاب بین خوب و خوبتر. انتخاب بین بد و بدتر. به جستجو برای یافتن ماموریت زندگی و علاقه و استعداد خود ادامه دهیم. حتی اگر آن را در ۶۰ سالگی یافتیم، باز هم ارزشش را دارد.
یعقوب دلیجه
۳۱ مرداد ۱۳۹۹