فرضیه سازی و آزمون فرضیه، مولفه آخر مدل تفکر استراتژیک لیدکا

در چند نوشتار اخیر، به بررسی مقاله معروف جین لیدکا درباره #تفکر استراتژیک پرداختیم. لیدکا در این مقاله، یک مدل پنج بخشی را برای توصیف مرزهای تفکر استراتژیک ارائه داده است.
بعد اول این مدل به تفکر سیستمی یا دید سیستمی اختصاص دارد. اینکه بتوانیم اثر تصمیمات و اقدامات‌مان در آینده را تخمین بزنیم و اندرکنش کسب و کار را با اکوسیستم کلان اقتصادی و اکوسیستم صنعت درک کرده و بتوانیم جایگاه مناسب را برای آن تعریف کنیم.

بعد دوم هم به عزم استراتژیک یا نیت استراتژیک اختصاص دارد. این بعد از تفکر استراتژیک به جهت گیری مشخص، کاوش گری هوشمندانه با در نظر داشتن هدف والا و در نهایت ایجاد احساس سرنوشت مشترک در همه سازمان، اختصاص دارد.

بعد سوم از این مدل پنج بخشی به فرصت طلبی هوشمندانه اختصاص دارد. اینکه در کنار تمرکز کانونی بر روی هدف، بتوانیم دید افقی و جانبی (تفکر جانبی) هم داشته باشیم تا بتوانیم مقدمه‌ای برای خلق استراتژی‌هایی برای آینده یا اصلاح و بهبود استراتژی‌های کنونی داشته باشیم.

بعد چهارم هم به تفکر استراتژیک بهنگام می‌پردازد. محصول اصلی بهنگام فکر کردن، پاسخ به این سوال بسیار هم است:

“با در نظر داشتن چشم انداز آینده‌ای که می‌خواهیم به آن برسیم، از زمان گذشته، چه مواردی را حفظ چه مواردی را حذف کنیم و در نهایت چه چیزهایی را در زمان حال ایجاد کنیم و بسازیم تا به چشم انداز برسیم؟”

مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا
مدل پنج بخشی تفکر استراتژیک مبتنی بر مقاله جین لیدکا

فرضیه سازی و آزمون فرضیه؛ مولفه پنجم تفکر استراتژیک

ضلع پنجم و نهایی مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا به فرضیه سازی و آزمون فرضیه‌ها اختصاص دارد. مولفه‌ای که به نظر لیدکا کمتر از سایر مولفه‌ها مورد توجه مدیران کسب و کار بوده است. می‌توان گفت که فرضیه سازی و آزمون آن، مولفه‌ای را به تفکر استراتژیک اضافه می‌کند که چهار مولفه قبلی توانایی آن را نداشتند.

با گذشت زمان و انفجار تکنولوژی، انفجار دیتا هم اتفاق افتاد. هر روز با اطلاعات و دیتای بیشتری بمباران می‌شویم. حتی وقتی در حال وبگردی هستیم، در حال تولید دیتا هستیم. به همین دلیل است که مطالعات روندهای آینده جهان هم، اقتصاد مبتنی بر داده‌های بزرگ (Big Data) را در لیست مهم‌ترین ابر روندهای خودشان قرار داده‌اند.

وقتی داده‌های حاصل از محیط، آنقدر زیاد هستند که نمی‌توان داده مرتبط را از غیر مرتبط تشخیص داد، وقتی که سطح پیچیدگی در محیط بسیار بالاست و اعضای سیستم‌ها و اکوسیستم‌ها رفتار غیرخطی و حتی پیچیده دارند، اینجاست که فرضیه سازی و آزمون فرضیه، می‌تواند عصای دست استراتژیست باشد.

در محیط‌های غیر پیچیده ما با یک تابع خطی طرف هستیم و ضابطه تابع را هم می‌شناسیم.

y=Cx

پس می‌دانیم چه ورودی، چه خروجی تحویل خواهد داد. مثلا می‌دانیم که شکستن قیمت رقیب و وارد شدن به جنگ قیمت، برنده ندارد. پس باید تمهیداتی بیندیشیم تا از فرصت بروز چنین اتفاقات و تصمیماتی پیشگیری کنیم.

اما در محیط‌های پیچیده چون هیچ تخمینی از ضابطه نداریم پس هیچ حسی از کمیت و کیفیت خروجی نداریم. تعداد زیادی از موضوعات استراتژیک، ماهیت و طبیعت غیر خطی و پیچیده دارند. نمی‌توان از نتیجه اطمینان داشت. پس باید با استفاده از طراحی و ارائه فرضیه و آزمون آن، به تخمینی از ضابطه تابع دست یابیم و با استفاده از نتایج آن، خطاهای تصمیمات و استراتژی‌ها را تعدیل کرده و ادامه دهیم.

جالب است که جین لیدکا، فرضیه سازی و آزمون فرضیه را یکی از مهم‌ترین مزیت‌های رقابتی شرکت‌های مشاوره مدیریت می‌داند.

همچنین لیدکا، مهارت تفکر استراتژیک را شامل تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه هم می‌داند. اما به اعتقاد روانشناسان شناختی، این دو مهارت به سختی در یک نفر جمع می‌شود. یا حداقل نمی‌توان این دو نوع تفکر را به صورت همزمان مورد استفاده قرار داد. به نظر می‌رسد، برای ارائه ایده‌های خلاقانه باید دکمه تفکر نقادانه و انتقادی را خاموش کنید.

فرضیه سازی و آزمون فرضیه=فرآیند آزمایش علمی

اینجاست که مهارت فرضیه سازی و آزمون فرضیه به کمک استراتژیست می‌آید و بستری برای تجمیع این دو نوع تفکر فراهم می‌کند. فرضیه سازی و آزمون آن، اشاره مستقیمی به روش علمی و چرخه Try& Error آن دارد. در مرحله طراحی و ارائه فرضیه ما با این سوال سروکار داریم:

اگر ……… چه اتفاقی می‌افتد؟

این سوال می‌گوید: اگر اقدام یا تصمیم X را انجام دهیم، اتفاق یا نتیجه Y رقم می‌خورد. حال این فرضیه نیاز به آزمون دارد. در بخش فرضیه سازی، تفکر خلاقانه با ارائه فرضیه‌هایی برای تغییر شرایط، نقش پررنگی دارد.

در مرحله آزمون فرضیه هم به این عبارت می‌رسیم:

اگر …….. این نتیجه را به بار می‌آورد.

یعنی پس از آزمون فرضیه ابتدایی و به دست آوردن نتیجه در شرایط واقعی، اختلاف آن با نتیجه مفروض مشخص می‌شود. در این بخش هم با نقادی نتایج بدست آمده و استفاده از آنالوژی یکی از صفات تفکر انتقادی است، می‌تواند شکاف بین نتیجه مفروض و نتیجه واقعی را پر کرده و راهکاری برای حل مسئله ارائه داد.

نتایج استفاده از فرضیه سازی و آزمون فرضیه

استفاده از فرضیه سازی و آزمون فرضیه به سازمان اجازه می‌دهد تا فراتر از یافتن علت و اثر هر فرضیه، اقدام یا تصمیم، در یک جریان پایداری از یادگیری فردی و سازمانی غوطه ور شود. به این ترتیب می‌توان امید داشت که یکی از مولفه‌های تفکر استراتژیک کاملا در تمامی بخش‌ها و واحدها نهادینه شود.

فرضیه سازی در کنار آزمون آن، دیتای مربوط به فرضیه را با فرآیند اجرا مرتبط می‌کند و می‌تواند از ایجاد شکاف بین ارائه دهندگان فرضیه و ایده و اجرا کنندگان آن جلوگیری کند. این یعنی تصمیم، اقدام و عمل به عنوان یک سیستم هوشمند در داخل اکوسیستم صنعت و جلوگیری از عملکرد جزیره‌ای و منافع محور!

در نهایت فرضیه سازی و آزمون فرضیه کمک می‌کند جریان پایداری از یادگیری به جریان پیوسته‌ای از ایده پردازی خلاقانه منجر شود و ثابت قدم بودن استراتژیست در مسیر تسهیلگری این جریان، باعث بهبود تدریجی کیفیت و دقت ایده‌ها و فرضیه‌ها هم خواهد شد.

در نوشتار بعدی پنج بخش از مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا را در قالب یک استعاره جالب، جمع بندی می‌کنیم.

برای مطالعه بیشتر

دیدگاه ها

  1. Pingback: تفکر استراتژیک، چینش منابع و ساخت رودخانه‌ای از مزیت رقابتی - کایزون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *