من یک پدر هستم. در کنار تمام مشغلههای زندگی و کاری، من یک پدر هستم. پسرم ۲ سال و ۳ ماهشه. همه میدانیم که تربیت و بزرگ کردن یک کودک همیشه کاری چالش برانگیز بوده است. سختی آن در این است که شخصیت کودک تا ۷ سالگی شکل میگیرد. تا ۷ سالگی هر گلی به سر بچه زدی، زدی وگرنه ممکن نیست چه چیزی در انتظار او خواهد بود.
این را هم بدانیم که با رها کردن و چشم پوشی از یک مشکل، قطعا آن مشکل حل نخواهد شد. بلکه ابعاد و حجم مشکل، روز به روز، ماه به ماه و سال به سال افزایش خواهد یافت. پس باید تا دیر نشده فکری میکردم. با کمی تحقیق و تفحص، فهمیدم که فقط کافیست ۲ کار را به نحو خوبی به انجام برسانم تا پسرم به گونهای تربیت و بزرگ شود که باری بر روی دوش جامعه نباشد بلکه چیزی هرچند کوچک به این دنیا اضافه کند.
۱-خودم را تربیت کنم
بزرگترین الگوی زندگیاش من هستم. او قبل از انجام هر کاری ابتدا رفتارهای نزدیکترین افراد به خودش را آنالیز میکند. بیشک آنالیزور قهاری هم هست. این یعنی اگر میخواهم منش و رفتار و تربیت خاصی را بخواهم در او نهادینه کنم، ابتدا باید خودم آن رفتار و تربیت را داشته باشم. کافیست بدون اینکه به او بگویم، خودم این ویژگی را داشته باشم. او به تدریج بر اساس رفتار و گفتاری که من از خود نشان میدهم، خودش را با شرایط تطبیق خواهد داد.
۲-وقت بیشتری به او اختصاص دهم
با این روزهای پرمشغلهای که دارم بازهم باید برای پسرم وقت بگذارم. پا به پای او باید بازی کنم، بالا و پایین بپرم و همراهش نقاشی بکشم و وقت بگذرانم. بارها و بارها شده که با خوشحالی از من استقبال کرده و آنقدر محکم مرا بغل کرده که انگار خیلی دلش برایم تنگ شده. انگار سالها از آخرین دیدار ما گذشته! مرا خیلی دوست دارد. حتی اگر به خاطر شلوغیها و خرابکاریهایش تنبیهاش کنم، باز هم اول اوست که روی خوش نشان میدهد. انگار پشت آن نگاه معصومانه روح بزرگی دارد.
انگار در برخی اوقات درک و فهم او از من و مادرش هم بیشتر است. عجیب است عجیب. کاش میشد دنیا را فقط برای یک ساعت از نگاه او ببینم. اینکه او مرا چگونه میبیند. پدری که بداخلاق است. پدری که وقت کمی برایم کنار میگذارد. پدری که دوستم دارد اما آن را ابراز نمیکند. و در آخر پدری که نگران آینده من است.
امیدوارم چیزهایی به این دنیا اضافه کند و دنیا را جای بهتری برای زندگی تبدیل کند. هرچند ناچیز.
یعقوب دلیجه
۸ آذر ۱۳۹۹
