گزارش یک خواب(۱)

خواب پدیده‌ی مرموز و در عین حال جذابی است. از کودکی خیلی کم خواب می‌دیدم. اما وقتی می‌دیدم، خوابم بسیار واضح و با تصاویر شفاف بود. البته ویژگی عجیب دیگر تکراری بودن خواب‌هایم بود. یکی از خواب‌هایی که در کودکی و نوجوانی بسیار دیده‌ام، خواب یک عقاب بود.

خواب دیدم عقابی غول پیکر مرا از روی زمین بلند می‌کند و در آسمان ارتفاع می‌گیرد. این عقاب، رنگی قهوه‌ای و با رگه‌های پرهای سفید داشت. از آنهایی که در ترکمن صحرا (زادگاهم) در دشت و تپه‌های خالی از سکنه زندگی می‌کنند و اغلب خود را با محیط اطراف استتار می‌کنند.

این عقاب ظاهری خشن اما چشمانی مهربان و گیرا و از پنجه‌های قوی اما بدون چنگال برخوردار بود. به همین دلیل هنگام بلند کردن من از روی زمین، هیچوقت احساس درد، ناراحتی یا ترس نمی‌کردم. سریع‌العمل و چابک بود اما در بلند کردن من از روی زمین، هرگز از آن توانایی استفاده نکرد.

عقاب من با بزرگتر شدن من، پیرتر و مهربان‌تر می‌شد. انگار رابطه ذهنی بدون کلام با من داشت. انگار او خود من بود و من خودش. بگذریم. با بالا رفتن، به وضوح می‌دیدم که مردم به چه کاری مشغولند. روابط آنها با همدیگر چگونه است. به گونه‌ای که شاید نتوان توضیح داد، احساس می‌کردم رابطه بین پدیده‌ها و سیستم کلی حاکم بر طبیعت و جوامع انسانی را می‌فهمم. چنین فهمی اما تا دنیای بیداری ادامه پیدا نمی‌کرد.

تداعی من از این خواب

دلیل‌اش را نمی‌دانم که چرا این خواب را می‌دیدم. اما جالبی‌اش در اینجا بود که تکراری بود؛ پویا بود (عقاب به تدریج پیر می‌شد)؛ و به نظر می‌رسد دارای معنا بود. فکر می‌کنم اگر بخواهم این خواب را تحلیل کنم باید سری به یک روانکاو بزنم.

دوست دارم تابیر خودم را برای این خواب داشته باشم. به همین دلیل همیشه سعی می‌کنم تا جایی که امکان دارد با پدیده‌های طبیعی، انسانها و همه جانداران مهربان باشم و حداقل در طول زندگی انسانی خودم به آنها آسیب نرسانم.

سعی می‌کنم آنقدر خودم را در زمینه‌های مختلف توسعه دهم که قدرت کمک به دیگران را داشته باشم. سعی می‌کنم خشم، چابکی و سریع العمل بودن را در جای مناسب به کار ببرم. سعی می‌کنم با بالا رفتن سن خود، وقت بیشتری را صرف تعلیم و نشر علومی که یاد گرفتم اختصاص دهم.

تغییر همیشه با درد همراه بوده است. سعی می‌کنم به گونه‌ای مفاهیم را انتقال دهم که علم آموزان درد کمتری را احساس کنند و سیستم افکارشان در مقابل تغییر، مقاومت کمتری از خود نشان دهد.

تلقین

این خواب و مفاهیمی که از آن به ذهن من می‌رسد، کاملا در راستای رسالت و ماموریت من در زندگی خواهد بود. این خواب و خواب‌های دیگری که می‌بینم، انرژی مرا در طی کردن با صلابت مسیر اجرای ماموریت، مرا یاری خواهند کرد.

ذره ذره وجود انسانی و فانی من با تمام مولکول‌های هستی هماهنگ و همراه شده و مرا از بین توفانی از دوراهی‌ها و سردرگمی‌ها نجات داده و مرا در راستای انجام ماموریت‌ام مددرسانی خواهند کرد. طی کردن مسیر انجام ماموریت و رسالتم قطعا مسیری مستقیم نخواهد بود. اما من هرگز به جاده خاکی یا بیراهه نخواهم رفت.

یعقوب دلیجه

۲۹ آبان ۱۳۹۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *