نگرش سیستمی، یکی از ستون‌های تفکر استراتژیک

در مطلب قبلی از دسته تفکر استراتژیک، به تعریف این حوزه از دیدگاه هنری مینتزبرگ پرداختیم. در این مطلب هم به بررسی آرای جین لیدکا یکی دیگر از متفکران و صاحبنظران مطرح در حوزه تفکر استراتژیک، تحول سازمانی، رشد ارگانیک و تفکر طراحی می‌پردازیم.

بدین منظور لازم بود تا مقاله معروف او با عنوان “Strategic Thinking: Can it be Taught?” را مطالعه کنم و آموزه‌های تفکر استراتژیک را از آن استخراج کنم. این مقاله یکی از مراجع مهم تفکر استراتژیک است که در آن جین لیدکا به ارائه مدلی برای تفکر استراتژیک و ابعاد مختلف آن پرداخته است. این مدل به شرح زیر است:

مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا
مدل تفکر استراتژیک جین لیدکا

در این نوشتار می‌خواهیم براساس مقاله جین لیدکا اولین ویژگی تفکر استراتژیک یعنی “دید سیستمی” (A System Perspective) بپردازیم.

جین لیدکا و تفکر استراتژیک

لیدکا در مقاله خود، از استفاده‌های نابجا از واژه “تفکر استراتژیک” انتقاد می‌کند و آن را صرفا محدود به تفکر در زمینه موضوعات استراتژیک مانند تحلیل استراتژیک، برنامه ریزی استراتژیک، کنترل استراتژیک، منابع استراتژیک و رهبری استراتژیک نمی‌داند. بلکه آن را گونه خاصی از فکر کردن معرفی می‌کند و در مجموع به نظر می‌رسد هدف از نوشتن مقاله مذکور، تبیین مدلی برای توصیف ابعاد و ویژگی‌های این نوع تفکر باشد.

نگرش سیستمی؛ یکی از ستون‌های تفکر استراتژیک

دید سیستمی، نگرش سیستمی و یا در حالت کامل‌تر، تفکر سیستمی، اولین ویژگی متفکر استراتژیک است. جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، متشکل از سیستم‌های مختلف و با ابعاد و سطوح پیچیدگی متفاوت است. مدعیان تفکر استراتژیک باید بتوانند کارکرد این سیستم‌ها را به صورت تفکیکی و به صورت یک سیستم جامع با زیرسیستم‌های بزرگ و کوچک درک کنند.

استراتژیست باید بتواند اثرات تصمیمات و برنامه ریزی‌های اکنون خود را بر روی اتفاقات آینده، تحلیل و بررسی کند. همچنین درک کاملی از این دیالوگ جالب سریال Dark داشته باشد:

باید بدانیم که گرفتن یک تصمیم به معنی نگرفتن چند تصمیم دیگر است.

نگرش سیستمی به استراتژیست کمک می‌کند تا فرآیند کلان ارزش آفرینی در کسب و کار و اندرکنش و ارتباط بین اجزای مختلف سیستم کسب و کار را درک کند.

پیتر سنگه یکی از متفکران و نویسندگان شناخته شده در موضوع تفکر سیستمی و مدل ذهنی، یکی از نتایج تفکر سیستمی را درک الگوها و قوانین جهان هستی و چگونگی کار کردن پدیده‌های موجود در آن می‌داند. قوانین هستی و طبیعت، اصولی هستند که چندین هزار سال است تغییر ناپذیرند. اصولی که کتمان ناپذیرند و وظیفه هر استراتژیست است که کسب و کار را به سمت سازگاری با این اصول و نه تغییر آن، هدایت کند.

برای سال‌های متمادی، دانش استراتژی و متفکران و نویسندگان این حوزه، تحلیل محیطی و شناخت فرصت‌های و تهدیدهای آن را به تحلیل‌های صنعت تحت فعالیت کسب و کار، محدود و خلاصه می‌کردند. اما اکنون مرزهای تحلیل استراتژیک یا تحلیل محیطی از مرزهای صنعت فراتر رفته است. پس نگرش سیستمی کمک می‌کند تا استراتژیست، افق تاثیر گذاری و تاثیرگرفتن کسب و کار را فراتر از یک صنعت محدود، بلکه در اکوسیستمی از کسب و کارهای مختلف در صنایع مختلف ببیند. اکوسیستمی که در یک اقتصاد کلان، به تولید ارزش برای جامعه مشتریان می‌پردازد و به تدریج توسعه صنایع مختلف و تحول جهان اطرافمان را رقم می‌زند.

علاوه بر اینها تفکر سیستمی به استراتژیست کمک می‌کند که ارتباط عمودی بین استراتژیک بنگاه (شرکت مادر)، استراتژی کسب و کار و استراتژی‌های وظیفه‌ای مختص واحدهای کسب وکار و به تبع آن جریان ارزش آفرینی برای مشتری نهایی را بهتر درک کند و به بهبود این جریان که یکی از وظایف کلیدی استراتژیست است، کمک کند. درک ارتباط عمودی بین عناصر فوق به اتصال اقدامات و تصمیمات روزمره به استراتژی‌های کلان کمک شایانی می‌کند. این جنبه استراتژی سازمانی شاید در زیرمجموعه اقدامات کنترل استراتژیک قرار گیرد.

در کنار درک ارتباط عمودی، استراتژیست با کمک دید سیستمی می‌تواند ارتباط افقی بین واحدها، فرآیندها، جوامع و گروه‌های تاثیرگذار بر کارکرد کسب و کار (مانند اتحادیه‌های کارگری و ادارات مالیات و استاندارد و…) و شبکه تامین کنندگان و توزیع کنندگان را بهتر و عمیق‌تر درک کند و در افکار و آرای خود در نظر بگیرد.

وقتی توانستیم بفهمیم کسب و کار ما به عنوان یک زیر سیستم از یک اکوسیستم بزرگ و پیچیده، چه اثری بر آن می‌گذارد و به طور متقابل چه تاثیراتی می‌گیرد، می‌توانیم افق تاثیر تصمیمات و رفتارهای کلان کسب و کار را بسنجیم و در اتخاذ استراتژی‌های کارآمد، بهتر عمل کنیم.

و در نهایت تمامی این بینش‌های سیستمی منجر به تعریف جایگاه مناسب برای کسب و کار خواهد شد. جایگاهی که در آن تمامی بخش‌های کسب و کار بتوانند با کمترین هزینه‌ها، بیشترین ارزش را ایجاد کنند.

تشبیه اکوسیستم کسب وکار به یک سیستم زیستی ساده (سلول)

مرزهای سیستم در تفکر سیستمی
عملکرد نفوذپذیری انتخابی در دیواره سلولی

تشابهات بسیاری بین یک سیستم کسب و کار و یک سلول (یکی از ساده‌ترین سیستم‌های زیستی) وجود دارد. دیواره سلولی، خاصیت نفوذ پذیری انتخابی دارد (Selective Permeability). به این معنا که به هر ذره‌ای اجازه ورود نمی‌دهد. و حتی ذراتی که اجازه ورود دارند، تا تعداد و غلظت مشخصی می‌توانند به ورود ادامه دهند.

اگر دیواره سلولی وجود نداشت، سلول از بین می‌رفت و حیات جاندار هم در همان ساعات اولیه مورد تهدید قرار می‌گرفت. اگر هم نفوذ پذیری انتخابی نداشت، مواد مورد نیاز خود را نمی‌توانست از جهان بیرون (فضای بین سلولی) تامین کند و باز هم به سرعت به سمت مرگ حرکت می‌کرد.

سیستم کسب و کار نیز به همین صورت است. اگر محیط اطراف خود را به خوبی نشناسیم. اگر ورودی‌های گزینش شده را دریافت نکنیم و اگر برای جهان خارج از کسب و کار، ارزش آفرینی نکنیم، ادامه حیات ما برخلاف قوانین طبیعت و اکوسیستم اقتصاد خواهد بود. دیدیم و هر روز هم می‌بینیم که قوانین طبیعت تغییر ناپذیرند.

برای مطالعه بیشتر:

سری مطالب #تفکر استراتژیک

چگونه کتاب می‌خوانم؟ راهنمای تجربی مطالعه اثربخش

در ستایش راهی که رهگذر کمتری دارد

دروازه رشد و بالندگی از درون باز می‌شود

دیدگاه ها

  1. Pingback: تفکر استراتژیک، چینش منابع و ساخت رودخانه‌ای از مزیت رقابتی - کایزون

  2. Pingback: سال ۱۴۰۱ و یک تغییر کلان - کایزون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *