از بزرگی پرسیدم: استاد کیست؟
گفت:
استاد کسی است که حرف و عملش یکی باشد. البته این شرط لازم و ناکافی است.
استاد کسی است که اشتباه کند اما متوقف نشود. زمین بخورد اما زمین نماند. جهالت خود را بشناسد اما در تاریکی جهل نماند.
استاد کسی است که بداند به چه چیزهایی آگاهی دارد و به چه چیزهایی نه.
استاد کسی است که استادی و چیرگیاش از نشستن بر دوش بزرگان حاصل شده است. پس استاد کسی است که مدتها شاگردی کرده است.
استاد کسی است که مطالعه یکی از روتینهای روزانهاش است. او زیاد میخواند؛ اما نه صرفا مکتوبات متنوع. بلکه ممکن است یک منبع را چندین و چند بار بخواند. قطعا کتابها و منابع خوب را میشناسد. کتابهایی که ارزش چندبار خوانده شدن را دارند، میشناسد.
استاد قدردان استادها و معلمان خود است.
نگاه یادگیرنده و منعطف به همراه گشودگی فکری، ویژگی مشترک استادهاست.
استادهای واقعی خود را لایق لقب استادی نمیدانند.
چه بسا استادانی که خودشان هم نمیدانند استادند. و چه بسا نااستادانی که ادعاهایشان گوش فلک را پاره کرده!
و مهمتر از همه
استادان، به تمامی قوانین و اصول و تخصص حوزه خود مسلط هستند اما نه به خاطر عمل کردن براساس آنها؛ بلکه به خاطر زیرپا گذاشتن آنها و در صورت لزوم، طرحی نو در انداختن. آنها قوانین و اصول خود را بر روی خاکستر قوانینی و اصولی که همه میدانند، بنا میکنند.