پ.ن
در مطلب ماموریت، رسالت و اهداف لیستی از اهداف خودم را ارائه کردم. ۶ هدفی که آنجا نوشتم، در واقع اهداف کاملا کلی بودند. اهداف باید شفاف، قابل اندازه گیری و پلن بندی شوند تا راه رسیدن به آنها خرد شده و طی مسیر برایم آسانتر شود. یعنی بدانم امروز که ۲ ساعت روی اهدافم کار میکنم، چند قدم و در چه مسیری برمیدارم.
اما باید ابتدا به این سوال جواب دهم که چرا اهدافم را در وبلاگ روزنوشتههایم مینویسم و حتی قرار است گام به گام اقدامات و نتایج آنها را گزارش کنم. دلایل اصلی آن را در ادامه توضیح خواهم داد؛
۱-کنترل اقدامات و نتایج آنها و تصحیح حرکتم به سمت اهداف
وقتی تصمیمهایم را مینویسم و پس از مدتی نتایج آن تصمیمها را میبینم، میتوانم امیدوار باشم که از تصمیمهای اشتباه جلوگیری کنم کاهش دهم. به این ترتیب هر لحظه میتوانم گام بعدی را با گرای درستی بردارم. با توجه به اینکه مسیر رسیدن به اهداف بسیار طولانی و پر پیچ و خم است، میتوان آن را به یک سفر هوایی طولانی تشبیه کرد.
هواپیمایی را تصور کنید که سیستم ناوبری ندارد. حال در ابتدای مسیر اگر از مسیر درست حتی یک هزارم رادیان انحراف داشته باشید، در نهایت هرگز به مقصد نمیرسید و همانند کریستف کلمب سر از ناکجاآباد در خواهید آورد. با این حال وضعیت کریستف کلمب بسیار بهتر از ما بوده چون او میتوانست برگردد و به زندگی خود در یک جامعه متمدن ادامه دهد؛ یعنی حق انتخاب داشت.
اما بحث گذر عمر و از دست دادن فرصتها شوخی بردار نیست. ما نمیتوانیم مسیری را انتخاب کنیم و پس از چند سال به راحتی آن مسیر را فراموش کنیم و کتار بگذاریم. از ابتدا باید دست به انتخاب صحیح بزنیم تا مجبور نباشیم تمام عمرمان را تظاهر کنیم که راهی که انتخاب کردهایم را دوست داریم!!
۲-افزایش اعتماد به نفس خودم
با نوشتن رویدادها و تصمیمها و گامهای طی شده در مسیر رسیدن به اهداف و ادا کردن ماموریت و رسالت زندگیام، احساس اعتماد به نفس بیشتری خواهم کرد؛ زیرا میبینم که هر روز قدمهایی را به سوی اهدافم برمیدارم. اینکه میتوانم حتی قدمی برای نزدیک شدن به این اهداف بردارم، نشان از قدرت اختیار و به دست گرفتن مسیر سرنوشتم است. به همین دلیل از ذهنیت قربانی بودن بیرون آمده و از بند جغرفیا نیز آزاد خواهم بود.
پس با نوشتن میتوانم آنقدر خودم را باور کنم که هیچ دغدغهای در این دنیا نداشته باشم و به تدریج به هر آن چیزی که بخواهم برسم.
۳-ایجاد این باور که بقیه هم میتوانند همین مسیر را طی کنند
با نوشتن اهداف، گزارش دادن اقدامات و انتشار آنها در وبلاگ شخصی، میتوانم امیدوار باشم که افراد بسیاری آن را میبینند. کمترین اثری که این نوشتهها میتواند بگذارد این است که نقطه شروع مرا میتوانند ببینند و مسیر رسیدن به اهدافم را بررسی کنند و به راحتی به این نتیجه برسند که آنها هم میتوانند.
مدتها به این موضوع فکر کردم که چگونه میتوانم به دیگران کمک کنم و با توصیههای خودم آنها را راهنمایی کنم. همین دو سال پیش شغل ثابتی نداشتم. به همین دلیل وقتی به کسی توصیه میکردم که فلان رشته یا زمینه آینده دار است و اگر علاقه دارد آن رشته را پی بگیرد، بارها شده بود که از اینجا و آنجا شنیدم “این یارو خودش بیکاره حالا داره ما رو موعظه میکنه!”
راست هم میگفتند. به همین دلیل بهترین کار برای کمک به افراد را در این دیدم که به طور عملی اهدافم را بنویسم و مسیر رسیدن به آنها و گامهایی را که برداشتم گزارش دهم.
۴-تقویت مهارتهای نویسندگی در راستای تحقق یکی از اهدافم
یکی از اهدافی که تعیین کردم، تشکیل یک گروه دیجیتال مارکتینگ برای پشتیبانی دیجیتال ایدهها و کسب و کارهای آیندهام بود. در راستای این هدف باید نوشتن محتوا را به طور کاملا حرفهای یاد میگرفتم. به همین دلیل در تقویت مهارت نویسندگی، یکی از تمرینهای خوب میتواند انتشار روزنوشته باشد.
۵-منظم کردن ذهن و خالی کردن آن
با نوشتن، ایدهها و شلوغیهایی که در ذهنم جا خوش کردهاند تخلیه شده و جا برای ایدههای جدیدتر یا پروراندن ایدههای سابق باز میشود. با نوشتن، ماهیچه ایده پردازی و تصمیم گیری خودم را قلقلک میدهم.
باشد که این فعالیت به کار آید.
یعقوب دلیجه
۶ آذر ۱۳۹۹
