
در نوشته قبل از سری #تفکر استراتژیک، به موضوع رقابت پرداختیم و از تفاوت پیروزی و چیرگی گفتیم. حال در این مطلب به موضوع اولویت بندی اهداف و اقدامات یا در ادبیات استراتژی “قربانی کردن گزینهها به نفع یک یا چند گزینه محدود” میپردازیم. فردی که از تفکر استراتژیک بهرهمند است باید بتواند گزینه سازی کند (مهارت حل مساله) و سپس از بین گزینهها یک یا چند گزینه محدود را انتخاب کند و در نهایت برای تقدم و تاخر اقدامات تصمیم بگیرد.
گزینه سازی در واکنش به حل یک مساله، آغاز میشود. نقطه شروع حل مسئله هم از شناخت آناتومی مساله (وضعیت کنونی و شناسایی وضعیت مطلوب) آغاز میشود. این یعنی برخورداری از مهارت حل مساله.
انتخاب چند گزینه محدود از بین تمامی گزینهها را میتوان به مهارت تصمیم گیری نسبت داد. اما برای بررسی افق تاثیر هرکدام از انتخابها و اندرکنش آنها نسبت به هم، نیاز به سیستمی فکر کردن داریم. پس مهارت تفکر سیستمی را هم میتوانیم به عنوان یکی از زیرمجموعههای مهارت تفکر استراتژیک در نظر بگیریم.
در نهایت در بین انتخابهای مختلف نیاز به مهارت اولویت بندی داریم.
اولویت بندی و قربانی کردن گزینهها درد دارد
این درد برای همه یکسان است. همه دوست دارند همه گزینهها را باهم داشته باشند و هیچکدام را حذف نکنند. اما کسی که به اهمیت منابع و محدودیت آنها آگاهی دارد؛ کسی که درک میکند، کنار گذاشتن یک گزینه، صرفا حذف آن نیست؛ بلکه تخصیص منابع هدفمندتر به سایر گزینههاست، با این درد راحتتر کنار میآید. یا حتی مشاهده شده که با لذت، درد را تحمل میکند (پارادوکس!؟ مازوخیسم؟!).
باید یادمان باشد که برخی از افراد با اینکه استراتژی را نمیشناسند، به صورت ذاتی از چنین مدل ذهنی (نه مهارت) برخوردارند.
انتظار داریم در گفتگوهای روزمره از یک متفکر استراتژیست، این جملات را بشنویم:
آیا همه این کارها باید به صورت همزمان انجام شوند؟
بهتر نیست ابتدا این سه کار را به اتمام برسانیم و سپس به سمت پیگیری سایر کارها بپردازیم؟
شاید نیازی به انجام دادن این سه کار نباشد! یا شاید بهتر باشد انجام آن را به واحد منابع انسانی محول کنیم.
به نظرتان کیفیت انجام کدام کار تاثیر بزرگی بر موفقیت انجام سایر کارها میگذارد؟
درست است که دوست داریم همه کارها را باهم پیش ببریم؛ اما در این صورت شاید نتوانیم هیچکدام از آنها را به اتمام برسانیم
براساس زمان و وضعیت مالی و منابع انسانی(منابع) در دسترس، شاید بهتر باشد از بین این ۸ پروژه فقط پروژه ۲ و ۵ را در دستور کار قرار دهیم و سایر پروژهها را کنسل کنیم.
نکته
نمیشود از تفکر استراتژیک فقط در زندگی شغلی بهره ببریم. وقتی به طور بی وقفه از استراتژی و تفکر استراتژیک در اغلب شرایط استفاده میکنیم، به تدریج تبدیل به مدل ذهنی ما میشود. مدل ذهنی استراتژیک. اینکه شخصی در تصمیمات سازمانی از تفکر استراتژیک بهره ببرد و در تصمیمات مالی شخصی دکمه off این نوع تفکر را بزند، دور از واقعیت است. پس متفکر استراتژیک در زندگی شخصی خود نیز به صورت استراتژیک رفتار میکند.
این را هم باید بدانیم که صرفا برخورداری از اولویت بندی و مهارت حل مساله، ما را به مهارت تفکر استراتژیک مجهز نمیکند!
اولویت بندی و مفهوم محدود کردن انتخابها به علت محدودیت منابع را میتوان در گفتگوهای یک متفکر استراتژیک تشخیص داد.