هر کسب و کاری از منابعی برخوردار است. منابع انسانی، مالی، زیرساختهایی مانند ماشین آلات، برند و … هر کسب و کاری هم اهدافی دارد. کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت. حتی اگر هدف کسب و کار به صورت شفاف تعیین نشده باشد، بنیانگذار به طور حتم، یک چشم انداز ذهنی از مقصد آینده کسب و کار خود خواهد داشت.
اتصال وضع کنونی کسب و کار به چشم انداز و اهداف آن، برنامه استراتژیک است. این که منابع سازمان را در چه مسیری تخصیص دهیم تا بتوانیم به سمت چشم انداز گام برداریم و به اهداف خود برسیم، تمام آن کاری است که استراتژی انجام میدهد و تفکر استراتژیک وظیفه دارد به طرح آن کمک کند.
فاصله وضع کنونی کسب و کار با اهداف کلان و چشم انداز استراتژیک، با اقدامات و تصمیمات استراتژیک، امکان پذیر است. استراتژیست با استفاده از ابزار تفکر استراتژیک به همراه مدیران کسب و کار، همواره در حال اتخاذ تصمیمات مختلف و ریز و درشت است تا بتواند کسب و کار را به سمت اهدافش رهنمون شود. تصمیمات و اقدامات و پروژههایی که معمولا قبل از شروع تحول استراتژیک شرکت، قابل پیش بینی هستند اما بخش قابل توجهی از این تصمیمات هم به صورت غیر مترقبه در مسیر رسیدن به هدف پدیدار میشوند.
در این نوشتار مختصر میخواهم به موضوعی بپردازم که در بسیاری از اوقات از چشم برنامه ریزان و استراتژیستها در خلال کارهای روزمره و اتخاذ تصمیمات استراتژیک، پنهان میماند. و چون اثرات مثبت یا منفی آن در بلند مدت مشخص میشود، توجه زیادی جلب نمیکند. وابستگی به مسیر و در نظر گرفتن آن در اتخاذ تصمیمات استراتژیک اثربخش، یکی از ویژگیهای تفکر استراتژیک است.
مفهوم وابستگی به مسیر
وابستگی به مسیر یا path dependency معمولا در زمانی به کار میرود که یک انتخاب ، اقدام یا تصمیم در یک مقطع خاص، روی گزینههای انتخابی ما در آینده تاثیر بگذارد یا آن را محدود کند.
مثلا تصمیمی در ۱۰ سال پیش گرفتم که اکنون به صورت نامحسوس تمامی انتخابهایم را کنترل میکند.
وقتی در تابستان ۹۶ پدر شدم، تمامی انتخابهای آینده مرا تحت تاثیر قرار داد. دیگر با هر ادبیاتی نمیتوانستم در منزل گفتگو کنم (!). انتخابهایم برای مسافرت و تفریح محدود و مشخص بود. حتی این اتفاق بر روی انتخاب فیلمها و سریالها هم تاثیر میگذارد. پدر شدن دامنه تاثیر گستردهای داشت و همچنان هم دارد.
پل پیرسون در مقاله خود که سال ۲۰۰۰ منتشر شد (+)، اثرات وابستگی به مسیر را در محدودیت در اقدامهای آتی، بازگشت ناپذیری تصمیم، تقویت مثبت و احتمال شکل گیری ناکارآمدی میبیند.
محدودیت اقدامهای آتی به محدود شدن گزینههای انتخابی در تصمیماتمان به خاطر یک تصمیم در گذشته اشاره دارد.

وابستگی به مسیر | برنامه ریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک
مثال استراتژیک آن دشواری خروج از برخی از صنایع است. مفهومی که در ادبیات استراتژی (مایکل پورتر)، موانع خروج از صنعت نام دارد. وقتی موانع خروج از صنعت، کوچک یا کم است، حضور در آن برای فعالان کنونی جذابیت بالایی دارد. زیرا به تازه واردان یا فعالان ضعیفتر اجازه میدهد که راحتتر صحنه را به نفع فعالان کنونی خالی کنند.
وقتی تصمیم میگیریم در یک صنعت حضور یابیم و به فعالیت تجاری بپردازیم، در آینده به راحتی نمیتوانیم این تصمیم را تغییر دهیم.
برگشت ناپذیری هم به این موضوع اشاره دارد که برخی اوقات تصمیمات و اقدامات ما آنقدر هزینه زیادی دارند که تقریبا نمیتوان برگشت و دوباره مسیر را آغاز کرد. مانند همان مثال پدر شدن. وقتی انتخاب کردم که پدر شوم، این تصمیم به محض وقوع آن، دیگر غیرقابل بازگشت است و بعدها نمیتوانم از پدر بودن استعفا دهم.
تقویت مثبت و امکان شکل گیری ناکارآمدی هم به این موضوع اشاره دارد که یک تصمیم یا اقدام به مرور زمان منابع بیشتری جذب کرده و خود را تقویت میکند. در صورتی که در آینده بخواهیم این تصمیم را به دلیل اثربخشی کم و ناکارآمدی، متوقف کنیم، هزینه زیادی خواهد داشت.
نمونه آن، ایجاد یک سیستم توزیع مویرگی برای یک شرکت تولیدی در سراسر کشور است. اجرای چنین سیستمی ممکن است چند سال طول بکشد و طبیعتا مانند زالو، منابع عظیمی جذب میکند. در صورتی که در آینده بخواهیم حجم سازمان را کوچک کنیم و به جای توزیع، تمرکز بیشتری بر روی توسعه محصول و تولید داشته باشیم، هزینههای این ابَرپروژه، ممکن است مانع بزرگی باشد.
همچنین آن طرف ماجرا هم که میتواند اثرات مثبت چنین تصمیمی باشد. اینکه سازمان از یک شبکه توزیع سیستمی و کارآمد و مقیاس پذیر برخوردار خواهد شد که سبد انتخابهای آینده سازمان را گسترش دهد. مثلا سازمان بعد از برخورداری از سیستم توزیع کارآمد، میتواند به توسعه افقی سبدهای محصولاتش فکر کند و برای طرحهای واردات و بازرگانی محصولات خارجی، امکان سنجی عمیقی داشته باشد و همیشه در شناخت محصولات و گوشههای بازار پرسود و اقیانوسهای آبی، نسبت به رقیبان پیشتاز باشد.
ما چه در زندگی شخصی و چه در کسب و کار، همواره در حال اتخاذ تصمیمات ریز و درشتی هستیم که در بلند مدت مسیر آینده ما را مشخص و کنترل میکنند. یکی از ویژگیهای مهم استراتژیهای هوشمندانه این است که با اجرای آنها، سبد انتخابها و گزینههای در دسترس کسب و کار افزایش مییابد. تفکر استراتژیک با تحلیل مسیر تصمیمات کمک میکند تصمیماتی را اتخاذ کنیم که مانند زنجیر و وزنه به پاهای کسب و کار نباشند؛ بلکه زنجیرها را باز کنند و کمک کنند کسب و کار با قدرت و اثربخشی بالاتری به سمت چشم انداز خود گام بردارد.

توصیه استراتژیک
البته ما به عنوان استراتژیست باید دقت کنیم که وابستگی به مسیر در هر شرایطی اتفاق میافتد. اما میتوان مسیر تصمیمات را به گونهای انتخاب و طراحی کرد که به مسیر موفقیت و شکوفایی وابستگی پیدا کنیم نه به مسیر مات شدن در شطرنج رقابت کسب و کارها.
مجهز شدن به مهارتهای تصمیم گیری، سناریو نویسی و تحلیلهای هزینه-فایده میتواند فکر ابزارهایی در راستای تقویت این ویژگی از تفکر استراتژیک باشد.
به عنوان یک استراتژیست باید همواره از خود بپرسیم که آیا تصمیم کنونی، وابستگی سنگینی به مسیر ایجاد میکند؟ و آیا ارزش آفرینی و منافع این تصمیم به هزینههای ناشی از وابستگی میچربد یا خیر؟
مقاله پیرسون با عنوان path dependency نیازمند توجه و بررسی بیشتر و دقیقتری است. در نوشتارهای بعدی، از این مقاله و مطالب و آموزههای آن بیشتر خواهیم شنید. البته همینجا قول میدهم در آینده نزدیک در مورد مثالهای عملیاتی وابستگی به مسیر، در زندگی شخصی و تصمیمات فردی بعلاوه مصداقهای وابستگی به مسیر در حوزه سازمانی حرف بزنم. تا مفهوم Path Dependency را عمیقتر بفهمیم و در تصمیمات، برنامه ریزی استراتژیک و انتخابهایمان، به اثرات آن بیشتر توجه داشته باشیم.
پیشنهاد مطالعه
سری مطالب #تفکر استراتژیک
سری مطالب #مدیر اثربخش